مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

وبلاگ مصطفی قهرمانی(خبرنگار): مطالب جالب و خواندنی از وبلاگ ها


وبلاگ مصطفی قهرمانی(خبرنگار):

مطالب جالب و خواندنی

از وبلاگ ها(1)


وبلاگ مصطفی قهرمانی(خبرنگار): مطالب جالب و خواندنی از یکی از وبلاگ های شما دوستان انتخاب کرده و منتشر نمودیم.حتما بخوانید.


 اختلاف بنداز و حکومت کن !


یکی از راه های سلطه به هر گروهی از یک خانواده گرفته تا یکی کشور ایجاد شکاف بین اونهاست ! من از جوک هایی که با توجییح اینکه باید جنبه داشت می سازیم متنفرم ! جوک هایی به ظاهر خنده دارن اما در باتن باعث شدن افراد نتونن هویتشون رو اعلام کنند ! جوک هایی که صفات مطرح شده ئر اون ها کم کم به یک صفت قطعی برای یک قوم تبدیل شدند . وقتی کسی جایی اعلام می کنه که مثلا اصالتا رشتیه همه به هم نگاه می کنند و لبخند می زنند !

به نقشه ایران نگاه کنید ببینید با تعاریف این جوک ها به جای دیدن ویژگی های اقوام هر منطقه از ایران چه بر چسب هایی به هم چسبوندیم .

- شمال کشور : محل تجمع افراد نا مرد و بی غیرت !

- شمال غربی کشور : محل زندگی خر ها !

- لر ها : افرادی به مراتب خر تر از ترک ها !

- قزوین و تاکستان و شهرضا  : مرکز تجمع منحرفین جنسی !

- اصفهان : شهر خسیس ها !

- یزد : افراد بد مذهبی !

- کرمان : شیره کش خونه !

- جنوبی ها : بی بند و بار و خالی بند !

- سیستان و بلوچستان : استان قاچاقچی ها !

- مشهد : ای بد مشهدی ها !

این وسط فقط تهرانی های مدرن و شیک و با کلاس هستند و هیچ وصله ای به ایشان نمی چسبد ! حال چگونه می توان تمرکز زدایی از پایتخت کرد ؟! چه تعریفی می توان به نوزدانی که چند سال دیگر بزرگ می شوند از وتن ارائه کرد ؟ از چه اتحادی می توان سخن گفت وقتی درباره هم اینقدر زیبا فکر می کنیم ؟ برای خندیدن به دور یکدیگر خاطره نمی توانیم تعریف کنیم ؟ زیبا ترین سوژه خنده بستن بند کفش در قزوین است ؟ زیبا ترین بحث های ما افراد موجود در کمد رشتی ها هستند ؟ چند نفر شمالی در اطرافتان دیده اید که همسرشان خیانت کرده باشد ؟ چند نفر ترک دیده اید که واقعا خر باشند ؟ خوردن کله ماهی کار بدیست ؟! در همه اقوام وجود صفات بد یکسان نیست ؟ !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در جمعه 18 فروردین1391  | 2 نظر








 زنده باد با معرفت


بعضی ها شاخ های مرا در می آورند . اصولا من دو تا شاخ کوچک دارم که از کودکی با من زندگی می کنند . هر روز صبح با من بیدار می شوند و من برایشان تعریف می کنم که دیروز چه کارهایی انجام داده ام تا دیگر لازم نباشد آن ها برای مشاهده برخی چهار پایان اطراف بنده از فرق سر من راست کنند و بیرون تشریف بیاورند تا مثلا برخی دوستان و آشنایان و بستگان را زیارت کنند !

می خوای الان زیاد فکر نکنی ؟! کاری نداره که دستتو بکش رو سرت آها خوب دیدی ؟! تو هم مثل من شاخ داری . تو این دوره زمونه آدم بدون شاخ پیدا می کنی ؟ نه ! من تازه آدم با دم قهوه ای دراز با خال خال های سفید و سر پشمکی هم کم ندیدم . 

بعضی ها هم که فرق بین گوش دراز و شاخ هایی که هر از چندی راست می کنند را نمی دانند فکر می کنند بنده خر هستم و بدین ترتیب دیگر نیازی به سیاحت دم بنده ندارند و کلا هر کاری دلشان می خواهد می کنند .

اپیزود اول »

بنده خدایی به ما زنگ می زند که هی وای من ، بنده در زندگی خود شکست خورده ام و الان آه ه ه ه ه نگاه کن ببین چه زرد روی و خرابم و از این حرف ها . بعد دلت می سوزد پا به پایش های های گریه می کنی که ای ننه ای ننه نبینم غصه بخوری و او می گوید ( با صدای آلن دلن ) نه برادر جوون ( آلن دلن بود برادر جان می گفت ) من وقتی داداشی مثل تو دارم چرا غصه بخورم ؟! ( از تو خر تر کیو پیدا کنم ؟! ) بعد می رویم این ور و اون ور که آقا احساس غربت نکنند ، دلشان نگیرد . با یک مشت آدم یبس نچسب می آید می گوییم اشکال ندارد . با رفقای ما رو هم می ریزد و جنبش ضد آیدین تشکیل می دهند ، می گوییم به جهندم . دهان ما را سرویس می کند می گوییم آخیییی تنهاست . برای منافعی که قرار بود ( گرچه خودش فکر می کند قرار است ) از یک موجود خالی بند به دست آورد روزی 3 بار مانند آنتی بیوتیک بالا انداختن منظم و دقیق به موجود خالی بند زنگ می زند ، اما جواب تلفن ما را هم نمی دهد !


اپیزود دوم :

بنده خدایی می شناسم که علاقه عجیبی دارد با مردانی با شرایط زیر دوست شود :

1. مردانی که بین 17 تا 30 سال از وی بزرگتر باشند !

2. بهتر است در زمان آغاز دوستی متاهل باشند .

3. اگر بچه داشته باشند که عالی می شود .

4 . بدون دردسر و با این تریپ مدرن بازیا از زنشان جدا نشوند و حداقل چند بار گیس هم را بکشند .

5. زن اول هی مرد را بخواهد و مرد بگوید نه ه ه ه ه آن زمان که می خواستم نبودی .

6 . زن اول دوست داشته باشد بچه اش پدرش را ببیند اما مرد ( مثلا بدون دخالت دوست ما ) نخواهد .

7 . ساپورت مالی داشته باشد .

8 . خوب نازی کند ! ( یعنی بتواند با دست آرام ایشان را ناز کند )

9 . عارف باشد ، یعنی اصلا بعد از 20 سال هم جوز نازی به چیز دیگری فکر نکند .

10 . گاهی غیرتی شود که پیچاندنش کیف بدهد .

11. بسیار زشت باشد .

12. سعی کند خیلی بد تیپ هم باشد .

13. چون پول دار است اکثرا خانه باشد .

این دوست هر از چندی یک عدد از این موجودات نادر پیدا می کند و در هنگامی که غم فراق می کشد برای ما گریه می کند و وقتی همان مورد یا کس دیگری یافت شد بی خیال ما می شود . البته اگر نظر ایشان را در مورد من بپرسید کلا از من هم خیلی بدش می آید و معتقد است من بسیار آدم ...کشی هستم !

کلا رفاقت ها بوی ... گرفته نه ؟!!!

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در سه شنبه 15 فروردین1391  | یک نظر








 سال نو مبارک
سال 1390 تمام شد . سال 90 برای من سال خاصی نبود . گاهی از زندگی توقع رخ دادن اتفاق های جدیدی داری . گاهی فکر می کنی امسال حرکت جدیدی انجام خواهم داد . گاهی فکر می کنی امسال برای دیگران مهم تری و دوستان بهتری پیدا کرده ای ، اما اشتباه کرده ای ! دیگران هی چیز از تو نمی دانند و فقط قربان صدقه رفتن بلدند . دیگران خوب بلدند سر کارت بگذارند . امسال شاید همه به ظاهر دوستان را غافلگیر کردم . امسال دیگر گول وعده های دیگران را نمی خورم . امسال می خواهم جور دیگری زندگی کنم . امسال به کسی اجازه نمی دهم برایم تصویر شخمی از آینده بسازد . چند سالیست حس بازیچه بودن دارم . دیگر بازی نمی خورم . همه کندن ها سخت هستند و من این بار می خواهم از خیلی از ریشه های سست بکنم . تبریک 91 من پر از خط و نشان هایی است که برای خودم کشیده ام . تبریک 91 من پر است از شتاب برای شکستن ترس های احمقانه این سال ها . باید زودتر به فکر شکستن می افتادم . باید زودتر می فهمیدم که فقط ی بار به دنیا خواهم آمد . می خواهم به آرامش برسم آرامشی که دیگران راهش را اشتباه نشان دادند . همه فکر می کنند که من با صدای بلند همیشه اعتراض ی کنم اما این بار اعتراضی هست که سالهاست در درونم خفه اش کرده ام . حالم از حرف های 90 و قبل از آن به هم می خورد . حالم از این تئاتری که باید زودتر از این ها توقیف می شد به هم می خورد . حال از همه به هم می خورد . 91 برای من سال یک انقلاب بزرگ است . سال شکستن بت های سست سال های پیشین است . بت هایی که حاجت نمی دهند و فقط حال گیری می کنند . بت هایی که همیشه معتقدند به جایگاه لازم نرسیده ای . عروسک گردانان 90 ، 91 قرار است نمایشتان روی صحنه نرود !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در شنبه 27 اسفند1390  | 6 نظر








 بلوغ
بلوغ خارج شدن یک مایع لزج از عضو تناسلی نیست ! بلوغ این نیست که یک روز صبح بیایی و به پدر بگویی پدر این چیست و چرا بوی بدی می دهد ! بلوغ یعنی تغییرات بنیادی در اندیشه . معنی بلوغ این نیست که جور دیگری فکر کنی ، بلوغ یعنی متوجه شوی تا امروز اصلا فکر نمی کرده ای .
حس عجیبیست وقتی تعریف انسان از همه موجودات و اطرافیانش تغییر می کند . در این گذر بعضی ها را که در گذشته پرستش می کردی کنار می گذاری . بعضی ها را مانند دیگران می بینی اما دیگر از کسی متنفر نمی شوی . بالغ من حداقل این گونه است . متنفر نمی شود چون از همه هر کثافت کاری را که فکر کنید انتظار دارد و هیچ چیز را در رفتار یک موجود دو پا عجیب نمی بیند . بلوغ یعنی دیگر با شنیدن مشتی حرف خر نمی شوی . دیگر با یک قطار حرف بدون پشتوانه آرام یا خشمگین نمی شوی . برای همه چیز دلایل محکم می خواهی و برای هر حرکتی که انجام می دهی دلایل محکم تر داری . ,وقتی بالغ شدی به دوستانت را شمارش نمی کنی بلکه کسانی را که کنارت هستند می شماری ! وقتی به اینجا می رسی به دنبال دختری نمی کردی که کم خرج باشد ، به دنبال کسی می گردی که کم درد سر باشد !
بلوغ تعریف ما را در باره همه چیز عوض می کند حتی درباره روابط جنسی . تا دیروز شروع ماجرا ( MAKE LOVE ) اهمیت خاصی نداشت و دوست داشتی زودتر پیش بروی اما امروز دوست داری ساعت ها MAKE LOVE کنی و شاید اصلا پیش نروی ! چند ماهیست خیلی عوض شده ام و این تغییر رو خیلی زیاد دوست دارم . اگر کم می نویسم برای همین است ...

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در جمعه 21 بهمن1390  | 12 نظر








 ایران الکامپ 2011

خیلی بده که من گرفتار کارم و نمی تونم به موقع از پیشرفت های بزرگی که در عرصه فناوری اطلاعات رخ می ده تقدیر کنم . در اینجا لازمه از دولت محترم و والا مقام چین و چند کشور اروپایی دیگر که باعث شدند الکامپ امسال هم محصولاتی برای فروش داشته باشه تشکر و قدردانی کنم . از همه جهان متشکریم که باعث می شن الکامپ از بین نره و پرسنل شرکت های کپی کننده حاضر در نمایشگاه در کنار چپاول ساندویچ های کالوااااس و سوسیس و چپان چپان ریحان و فلفل کبابی به انضمام کوبیده نگین دار با لباس های برااقشون دل ما را ریش ریش کنند و از فناوری هایی که حتی هنوز وارد هم نکرده اند و بعضی ها با قدرت تخیل بیشتر معتقدند که وارد کرده اند اما در گمرک گیر کرده است بی کار نمونن و از روی جزوه محصولات را معرفی کنند !

عجب نمایشگاهی بود الکامپ 2011 خیلی حرفه ای بود . قدرت خدا را ببین که بعد از این همه مدت که کامپوتر وارد کشور ما شده هنوز خودمان MOUSE یا وب کم نمی سازیم به همین راحتی ! چین تولید می کند دیگر ما چرا خسته کنیم خودمان را ! تازه وب کم که با هزینه حمل و نقل و گمرک می شود 16000 تومان ارزش تولید ندارد ما چیز های گنده می سازیم ! این همه فارغ التحصیل نرم افزار و IT داریم بعد قدرت خدا یک سیستم عامل نمی توانیم بنویسیم . خلاصه الکامپ 2011 این بود :

1 . فروش پنل ارسال SMS

2 . فروش CMS های فارسی شده

3 . فروش نرم افزار های آموزش الفبا با فلش

4 . فروش هاست از کانادا مثل هر سال

5 . فروش اینترنت پرسرعت ( 128 خیلی پر سرعته )

6 . و...

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در پنجشنبه 24 آذر1390  | 8 نظر








 عذرخواهی کردن بلدی دوست من ؟!!!

در خیلی از جاهای دنیا که مردمش پیشرفته تر و خوشحال ترن آدم ها یاد گرفتن که اگه اشتباهی مرتکب می شن عذرخواهی کنند و مثلا بگن ای مردم بیدار جماعت هوشیار ما می دانیم کار بدی کرده ایم !!!

اما تو کشور ما آدم ها خیلی باحال ترن و اصلا  عذرخواهی دوست ندارند مانند :

مهران مدیری عزیز از نمونه ترین عذرنخواه های کشور شناخته شده . ایشان رکورد دار کش دادن یک سریال و وعده پخش مجدد سریال بعد ماه رمضان هستند که خدا را شاکریم که در سایت رسمی سریال قهوه تلخ تا این لحظه فقط دریافت دکترای افتخاری ایشان درج شده و تا این لحظه سوپراستار ما یک عذرخواهی خشک و خالی هم از مردم نکرده اند . حالا باز بروید و بخرید قهوه واقعا تلخ را !


|+| نوشته شده توسط بدون مرز در دوشنبه 21 آذر1390  | 6 نظر








 خود درمانی

دیشب سایت تابناک مطلبی منتشر کرده با این عنوان :یک بره دوسر در گتوند به دنیا آمد +عکس
پس از مطالعه این مطلب متوجه شدم عجب ملت شوخ و با نمکی هستیم ما که حتی خبر های علمی هم که منتشر می کنیم همراه با طنز ! سایت مذکور علت دو سر شدن بره بی نوا رو خوردن گیاهان سمی و یا خود درمانی مادر ایشان ذکر کرده اند و باید اعتراف کنم که من تا این سنم نمی دانستم که انواع دام می توانند به داروخانه رفته و با التماس دارو بگیرند و خود درمانی کنند . عجب کوری هستم من که فراموش کرده ام بره هایی را که در پارک ها مواد فروشی می کردند و بعدش هم خودشان مصرف می کردند و خود درمانی می کردند و عشق و حال می کردند !


تابناک دیشب خبر دیگری منتشر کرده بود مبنی بر بازی فوتبال دوتیم «چوکای تالش» و «شهرداری دزفول» یکی از بازیکنان چوکا در آخرین دقایق بازی پس از دریافت دومین کارت زرد از سوی داور از زمین بازی اخراج شد که وی نسبت به این موضوع اعتراض کرد و همین اقدام وی سبب درگیری با داور و ضرب و شتم داور شد. پس از این اتفاق تعدادی از تماشاگران نیز وارد زمین شده و شروع به کتک زدن داور کردند تا حدی که داور20 دقیقه بیهوش بوده و پس از آن به بیمارستان منتقل شده است. تابناک در ادامه می گوید پس از وقوع این اتفاقات یک بازیکن اصلی، بازیکن ذخیره و تدارکاتچی به کلانتری تالش احضار شدند، اما با توجه به این که شاکی خصوصی نداشتند اقدامی مبنی بر بازداشت آنان صورت نگرفت. حالا سوالات ما از اینجا آغاز می شود که:1- ماموران نیروی انتظامی در هنگام حمله این وحشی ها کجا بودند ؟!!!
2- داور 20 دقیقه بیهوش بوده بعد پرونده شاکی خصوصی نداشته ؟!!!3- کمیته انظباطی فکر نمی کنند که اگر رای به ممنوعیت کامل بازیکنان خاطی تا حداقل 5 سال صادر کنند این بازیکنان بیشتر ادب بشوند ؟!
4- داوران عزیز فوتبال کشورمان لطف کنند از این پس با امکانات کامل مانند پنجه بوکس , دشنه , قمه , نانچیکو , منجنیق , 3 لیتر اسید , تیزی ضامن دار , قفل فرمان و... در زمین بازی حاضر شوند تا در مواقع لزوم بتوانند به جای 20 دقیقه مثلا 5 دقیقه بیهوش شوند !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در پنجشنبه 3 آذر1390  | 6 نظر

















 یک روز در مترو
مترو جای جالبیست ! به نوعی یکی از بهترین وسایل نقلیه در تهران بزرگ یا هر کلانشهر دیگریست . در تهرانی که کولر گرفتن در ماشین چند لیتر بنزین اضافه در هر یکصد کیلومتر هزینه در بر دارد در مترو با دادن هزینه اندکی می توان از کولر رایگان استفاده کرد . به همین سادگی ! وقتی از مترو استفاده می کنید باید بدانید که مثلا طی دو یا سه ایستگاه خیلی سرعت این وسیله را به شما نشان نمی دهد , اما مثلا طی مسیر دانشگاه شریف تا دانشگاه علم و صنعت در ساعات اوج ترافیک تهران بی نظیر بودن مترو را امری قطعی می کند .
اما سوژخ اصلی این پست پاراگراف بالا نبود . سوژه اصلی تماشای مردمی است که یا شما سوار مترو می شوند و پیاده می شوند . مردم شتابان روی پله برقی می دوند ( گرچه پله برقی تابلو دارد که لطفا ندوییید ) بعد وقتی قطار می رود انگار که نا امید می شوند و همه کشتی هایشان غرق می شود . بعد عده ای می ایستند و عده ای هم نا امید می نشینند . کم کم از داخل تونل نور قطار نمایان می شود . هر کسی سعی می کند در جایی بایستد که احتمال می دهد درب قطار در همانجا باز می شود با ترمز قطار و توقف تدریجی آن همه مرتب جا به جا می شوند که در رو به روی آن ها قرار بگیرد و پس از توقف کامل خودشان را با سمت در و لا و لوی ملت می چپانند ! درب ها باز می شود و مردم تازه یادشان می افتد که این همه چپان چپان الکی بوده و حالا باید صبر کنند تا ملت پیاده شوند . سپس با هجوم مردم وارد می شوند و در وسط راهروی قطار سرگردان میوشوند , چرا که هر کدام قبل از سوار شدن یکی از صندلی ها را نشان کرده بودند که پس از پر شدن آن صندلی ضایع شده اند و صندلی های دیگر هم به سرع پر شده اند . من معمولا صندلی نشان نمی کنم و می ایستم کنار صندلی افرادی که احتمال می دهم ایستگاه بعد یا ایستگاه بعد از آن پیاده می شوند . معمولا این گزینش را به روش خودم انجام می دهم یعنی بررسی می کنم که چه کسی تازه از خواب پریده چون معمولا اینگونه افراد از استرس جاماندن از ایشتگاه مورد نظرشان هراسان از خواب بلند شده اند . در انتخاب جا به این نکته هم باید دقت کنید که یک وقت یکی از این چرت پاره ها در نزدیکی پیر مردی چیزی نباشد چون به فرض هر چند درصد هم که او بلند شود شما باید جا را به فرد مسن بدهید که به نفع شما نیست اما مجبورید می فهمید ؟!

کولر های مترو اگر بیش از حد قوی کار کنند نباید خیلی خوشحالمان کنند چون در چنین حالتی بوی زیر بغل آقایان عزیز در واگن می پیچد و رایحه بی نشیر دوستان با ماندگاری روحبخشی که تارهای به هم تنیده زیر بغلشان در آن ایجاد می کنند بینی هر بو کننده ای را نوازش می کند .
در کشور ما همه چیز را به پول ربط می دهند . مثلا آقایی صبح اول وقت با کفش خاکی سوار مترو شده اند و حتما دلیلش بی پولی ایشان است ! اما جالب است بدانید دستمال در هر خانه ای پیدا می شود و واکس یکی از ارزانترین تولیدات نفتی جهان است !
یکی دیگر از صحنه های جالب که در مترو اتفاق می افتد پروژه های جالب دفاع از نوامیس مردم است . در این پروژه مردان تنومند زیر بغل پشمکی دست حمایتشان را بر بالای سر آبجی های اجتماعی خود می گذارند تا خانم با پشم ها کیف کند و آقا با خشم به مردان چشم دریده و چشم ناپاک بنگرد تا تیر شیطانی آن ها بخورد به تونل !

یکی دیگر از بخش های جالب و دیدنی متروی تهران را دست فروشان آن تشکیل می دهند  .  در افکار خودت سرگردانی که یکی از آن ته داد می زند : مسواکای عالی 4 کاره زبان شور داره دهان شور داره هزاره , آقایون خانوما فقط هزاره ! 12 تا باتری قلمی نیم قلمی هزاره فقط هزاره ! شنیده ام در قسمت خانم ها چیز های دیگری هم می فروشند اما خودم شخصا تا به حال خریدی نداشته ام !
آخرین نکته جالب در وصف جمال مترو چهره غمگین مردم تهران است . مردمی که حتی تصادفا هم نمی خندند و با چهره هایی افسرده یا به نقطه ای پوچ خیره شده اند و یا با موبایلشان در حال بازی هستند . مردمی که خیلی حرفی برای گفتن با هم نداند و خیلی هم حوصله حرف زدن ندارند . وقتی کودکی می خندند یا بازی می کنند همه به خنده او مانند کالایی نگاه می کنند که ای کاشی می توانستند سه تایش هزار بخرند تا گاهی به کارشان بیاید !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در چهارشنبه 19 مرداد1390  | 3 نظر








 جنون بدون مرز برای مرگ زودرس !
فکر کنم کمتر کسی مثل من نسبت به مرگ حس بدی نداشته باشد . بارها در هرجا که صحبت از مرگ شده عنوان کرده ام که به نظر من بزرگترین موهبتی که خداوند در اختیار بشر گداشته ( پس از تولد , سلامتی و... ) مرگ است . اگر مرگ نبود شما را نمی دانم ولی خودم دیوانه می شدم . فرض کنید که قرار باشد کودکی به دنیا بیاید و درس بخواند و سر کار برود و ازدواج کند و بچه دار شود و باز هم سر کار برود و سر کار برود بعد همینجور بچه ها هم همین مسیر را طی کنند اما او کماکان سر کار برود و 1000 سال بگذرد و او باز هم سر کار برود و هی ترکیه ودبی و مالزی و... برود و هی بعد 3000 سال همه جا تکراری شوند و هی دهانش سرویس دار شود و... . پس مرگ خیلی چیز خوبی است و اصلا هم بد نیست . در حقیقت وقتی کسی می گوید مثلا فرز کنید من بمیرم دور از جان ندارد چون دور از جان بودن مرگ نوعی نفرین است که مثلا آدم 8000000 سال هی پیر شود و جوان شود و کار کند و هیچی به هیچی .
این همه گفتم , اما عزیز من مردن در بخشی از تقدیر انسان است و همه موجودات مرده و زنده روزی نیست می شوند اما نه به هر قیمتی و به هر شکلی ! نه با سرنگ مواد تا بیخ در رگ دست و وقتی جا روی بازو تمام شد گردن و سپس بالای آلت تناسلی و ... . اما نه با سکته کردن در جاهای اندکی بی ناموسی مثل چیز خانه و ... .
دیشب جایی بودیم که دوستی داشت از افتخارات خودش و دوستانش صحبت می کرد . بحث که چه عرض کنم سخنرانی ایشان از جایی شروع شد که ایشان تصمیم گرفتند تا فیلم های روی گوشیشان را نشان ما بدهند . فیلم مورد نظر فیلم خاصی نبود بلکه در کل زمان فیلم دوربین بر روی عقربه سرعت سنج یک خودرو مثل پرشیا زوم شده بود و خودروی مورد نظر با دستکاری هایی که روی موتور و گیربکس و ... آن انجام شده بود می توانست مثلا در کمتر از 8 ثانیه از حالت سکون به سرعت 200 کیلومتر در ساعت و سپس بالاتر برسد . این هنر است ؟!!! این دیوانگی و جنون حاصل از انباشت پول در دستان کسانی که عقل چندانی ندارند نیست ؟
جالب بود دوستی که فیلم ها را نشان ما می دادند مدعی بودند که یکی از دوستانشان روی پژو 206 مبلغ 45 میلیون تومان نا قابل ( معادل خیلی خرج های واجب برای خیلی ها ) خرج کرده تا مثلا دنده یک آن 80 تا پر کند و... . ایشان حتی می گفت که یکی دیگر از دوستانشان یک پیکان دارد که آن را به مبلغ 12 میلیون تومان برای فروش گذاشته و پیکان کذایی هم موتورش به همین روش دستکاری شده و با صدای غرش شیر 200 تا می رود . خووووب که چی ؟ در معابر شهر و در اتوبان های اصلی با 220 تا رفتن و اعصاب مردم را خرد کردن افتخار است ؟ دهن کجی به قوانین راهنمایی و رانندگی و ایجاد رعب و وحشت در ساعت 2 بامداد در اتوبان ها , تهدید جان رفته گران و کارگران راه سازی , 20 متر از جا پراندن شهروندان بخت برگشته ای که منزلشان جنب اتوبان است هنر است ؟
ای کاش پلیس راهنمایی و رانندگی برای مجازات چنین دیوانگانی به جریمه و... اکتفا نکند . ایشان می فرمودند که با دست کاری در پلاک این ارابه های مرگ و گریختن از دست پلیس به کار خود ادامه می دهند . بهتر است پلیس بداند که این دوستان برای هر بار پیروزی در کورس خود مبلغی متجاوز از 600 هزارتومان شرط بسته اند ! بهتر است پلیس بداند که ...

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در شنبه 1 مرداد1390  | 3 نظر








 مردمانی که اگر هیچ نداشته باشند اعتماد به نفس خوبی دارند !!!

عادت کرده اند خودشان را گول بزنند ! فرزندشان 3 سال از دبیرستان را با معدل چشم نواز 14 پشت سر گذاشته . اصلا پایه اش خراب نیست چون اصلا پایه ندارد . رنگ مو , اس ام اس , گردش , PRISON BREAK و... برایش از نان شب هم واجب تر است چه رسد به کنکوووور ! در این 11 سال تنها تستی که شاید زده باشد تست قند خون است ! و ناگهان مادرش به یاد می آورد که همیشه آرزو داشته دخترش دکتر بشود . در این میان پدرش هم به یاد می آورد که خیلییییییییی غیرت دارد و دخترش اگر یک روز خارج از خانه بخوابد باید برود بقیه عمر را هم آنجا که دیشب بوده بگذراند و پدر از این همه تعصب نتیجه می گیرد که دخترش یا در همین تهران باید درس بخواند و یا شوهر کند .

مادر گوشی را بر می دارد و پس از اندکی پرس و جو به من زنگ می زند . از اینکه مثلا ژاسمین جان خیلی با استعدا است اما خوب مدرسه بد است و کتاب های کمک درسی کم رنگ هستند و استعداد های فرزندش را کشف نکرده اند می گوید . از آرزوهایی که برای یکی یک دانه خود دارد می گوید و آخر هم آب پاکی را دست ما می ریزد که چون دختر هایی که یک ترم شهرستان درس بخوانند خراب هستند پدرش با شهرستان هم موافقت نمی کند .

ژاسمین جان را می بینی ( بسیار FASHION و UPDATE از نظر تیپ و تکنولوژی هایی که به خدمت گرفته ( مثل IPAD و IPHONE و IPOD و ... ) ) ژاسمین هم مفصل از استعداد های خودش می گوید . از درس های اندکی درکشان نمی کند و دوست دارد اگر روزی وزیر آموزش و پرورش شد حذفشان کند . مثلا با افتخار اعلام می کند که به عنوان یک دانش آموز تجربی از ریاضی خیلی متنفر است و فیزیک را درک نمی کند ( نیست که ریاضی را خیلی درک کرده ) و شیمی برایش قابل لمس نیست ( چون اتم قابل لمس نیست و ایشان لمس دوست دارد ! ) در ضمن با ناراحتی از بد جنس بودن دو تن از معلمان سال قبل می گوید و معتقد است معلمان عربی و زبان چون با او لج بوده اند ایشان را تجدید کرده اند و خیلی کار بدی کرده اند و... .

از ژاسمین کارنامه سال قبل را می خواهی و ایشان با چشمان نازک و صدایی از آن نازک تر خبر از گم شدنش می دهند . بعد که می بینند تو گییر داده ای می روند در اتاق و پس از 5 دقیقه گشتن کارنامه مچاله شده را که گویا توسط مادر به سطل آشغال پرتاب شده می آورند .

بعد از اینکه من حسابی از این همه نظم و استعداد کف کرده ام و در رویاهای خودم فکر می کنم برای کلاس خصوصی تقویتی با من تماس گرفته اند تا دست کم بچه رد نشود امسال , مادر چای می آورد و پس از اندکی بازجویی از سوابق بنده هدف از تشکیل کلاس را تقویت توانایی علمی و میدانی ژاسمین جان برای 100 زدن درس ریاضی در کنکور عنوان می کند !!! ایشان معتقدند بر طبق گفته های زیبای دبیر شیمی که پیش پای من برای اولین جلسه به آنجا آمده بوده ژاشسمین قطعا می تواند با 8 جلسه خصوصی شیمی کنکور سراسری را چیزی بین 70 تا 95 بزند !!!

برای دستیابی به 100% درس ریاضی از ژاسمین تقاضا می کنیم روزی 5 تست ریاضی بزند و ژاسمین آرزوهایم را به دیوار می کوبد و می گوید که عاد ت دارد جزوه ریاضی را روخوانی کند و می خواهد از تست دوری کنیم تا خسته نشود . 

پس از 2 ساعت بحث با این مادر و دختر سعی کردم وقت خالی پیدا نکنم تا این معاهده ننگین به نام من ثبت نشود . فکر کنم الان دارد کوفتت بوشد های چایی را نثار روحم می کنند !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در چهارشنبه 18 خرداد1390  | 7 نظر








 نشریه گل آقا

دعوت نشریه گل آقا در پاییز 1389 یکی از جذاب ترین خاطرات سال گذشته من بود . دوستان گل آقایی منت گذاشته بودن و یکی از مطالب بدون مرز به نام قوانین مجرم پرور رو در سایتشون قرار داده بودند .

گل آقا یکی از بهترین نشریات طنز پس از انقلاب است که البته مدتی است به دلایل بی شماری که در آن جلسه در موردشان صحبت کردیم از دکه های روزنامه فروشی دل بریده است و به سایت اینترتی خودش روی آورده !

وقتی وارد دفتر نشریه می شوید به یاد کودکی و نوجوانی خودتان می افتید . یاد مجله رنگی غیر براقی که پر بود از کنایه ها , اشعار و ... که به همت مرحوم صابری و همکارانش به چاپ می رسید . همه این حس نوستالژیک در دفتر مرحوم صابری صد چندان می شود , چرا که به محض ورود شاغلام دقیقا عین آن شاغلامی که در گل آقای دوران کودکی دیده بودیم با یک سینی چای در لیوان کمرباریک وارد می شود . شاغلام مرد عجیبی است . او هر 10 دقیقه یک بار برایتان چای می آورد ! در دفتر گل آقا همه بیش از آنکه زبان باشند گوش های خوبی هستند . در دفتر گل آقا هیچوقت حس نمی کنید زیادی هستید یا همه منتظرند تا شما زودتر بروید . 

از گل آقا و همه دوستان فعال در آن سپاسگذارم و امیدوارم اگر مشغله کاری اجازه داد روی قولی که برای همکاری به آنان داده ام ایستادگی کنم .


|+| نوشته شده توسط بدون مرز در چهارشنبه 17 فروردین1390  | 2 نظر








 یکی از ما دو نفر

دختر خانمی ( السافیروز آذر ) از آمریکا به همراه پدرش به ایران آمده و با پدر (همایون ارشادی ) در فرمانیه زندگی می کنند . دختر خانم در خانه خوشنویسان ایران واقع در حوالی خیابان اندرزگو با بهرام رادان که مدیر یک شرکت معماری بزرگ است آشنا می شود . دختر خانم برای گرفتن مچ دوست پسرش ( یا همان نامزدش ! ) سوار ماشین بهرام رادان ( پرادو چون خیلی مهم است و تا پایان فیلم این روند ماشین بازی کارگردان ادامه دارد ! ) می شود . در راه دختر و پسر با هم حرف نمی زنند و مانند افراد بسیار تنگ ( منظور دوستان بسیار با حیا و... است ) فقط به راه خیره می شوند , انگار نه انگار که تا چند لحظه پیش با نگاهشان یکدیگر را قورت می دادند ! 

بهرام رادان برای گرفتن مچ  نامزد دختر خانم فداکاری می کند و در پایان کار کارت ویزیتش را هم در دستان دختر قرار می دهد . دختر هم می خواهد نجیب باشد و هم مدرن و این بزرگترین مشکی است که یکی از ما دو نفر تهمینه میلانی را به بدترین کار سینمایی وی تبدیل می کند .

تهمینه میلانی سعی کرده تا از همایون ارشادی یک پدر مدرن و لایق بسازد اما حاصل کار بسیار زننده است ! همایون ارشادی در این فیلم تبدیل به پدری شده که شاید اگر ارشاد اجازه می داد دخترش را در مورد خوابیدن با دوست پسرش نیز راهنمایی می کرد و حتی فضا را برای همه چیز فراهم می نمود ! آیا این کارکتر پدران ایرانیست ؟!

السا فیروز آذر گاهی در حلق بازیگر نقش مرد فرو می رود و گاهی درگیر تیپ نجابت عجیب مورد نظر کارگردان می شود و از بازیگر مرد می خواهد اندکی عقب تر برود ! او گاهی اصرار دارد که در ماشین بهرام رادان بنشیند و منتظر او بماند و گاهی هم با کله وارد خانه وی می شود و از اسامی که دوست دارد برای بچه نداشته اش با بهرام رادان بگذارد حرف می زند ! این در حالی است که از رابطه آن ها فقط 48 ساعت گذشته . 

در بخشی از فیلم مرد داستان ( بهرام رادان ) یک لیوان ویسکی در دست دارد و در بخشی دیگر وقتی زن داستان ( زن تیپ نجیب ! ) وارد خانه وی می شود از داخل کمد دلستر گرم را باز می کند و در لیوان می ریزد ! روی دلستر نوشته شده : خنک بنوشیدددد !

نه اینکه داغ بنوشید ! بعد جالیب است که دختر نجیب داستان از خوردن دلستتتتتتتتتتتتر که روی بطری آن با فونت بزرگ نوشته شده Non Alcoholic امتناع می ورزد ! اگر دختر نمی خورد پس محتویات لیوان همان ویسکی بوده و اگر دلستتتر بوده پس چرا دختر نمی خورد ؟!!!

تهمینه میلانی سعی داشت نشان دهد زنان لوندی هستند که نجیبند و با هر مردی نمی جوشند اما فراموش کرده بود که کارگردانی که در عوامل خود آنا نعمتی را به خدمت گرفته است نباید برای نقش زن لوند و فریبنده از السافیروز آذر استفاده کند .

کارگردانی که در چینش و گزینش همه بازیگران ( به جز بهرام رادان ) دچار اشتباه شده نباید از پیام صالحی نیز استفاده کند ! پیام صالحی خواننده و گیتاریست گروه آریان است و باید در جایی از او استفاده شود که وی فقط به تجمع ستارگان در فیلم کمک کند نه اینکه بازی ضعیفش با یک فیلم ضعیف پر رنگ شود !

یکی از ما دو نفر تا پایان نمایشگاه ماشین است ! توسان - سانتافه - پرادو و... قرار است نمایشگاه ماشین بسازند به جای یک پروژه معماری . در یک کاروانسرای قدیمی همه عوامل ماشین ها را کنار هم می چینند تا نمایشگاه مذکور را بسازند !

بهرام رادان به ظاهر یک شرکت بزرگ معندسی معماری دارد و خانم تهمینه میلانی واقعا مهندس معماری است ! اما آن چیز که در پروژه های اجرا شده توسط شرکت مهندسی معماری فیلم مهندس تهمینه میلانی مشاهده می کنیم به همه چیز شبیه است به جزء پروژه معماری ! آیا یک پروهژه معماری یعنی چسباندن 4 عدد میله و یک بادبان از آن ها ساختن , به علاوه چیدن 6 قلم ظروف رنگی روی یک میز ؟!!! 

آیا خانم میلانی می دانند  که در پروژه های اجرایی عوامل پروژه با لباس هایی که به عروسی تشریف می برند تشریف نمی آورند ؟!!! اگر خانم میلانی می دانستند حتما به آقای دانیال عبادی گوشزد می کردند که با این مدل موی Fashion  و کت اسپرت و ... سر پروژه تشریف نیاورند !

یکی از ما دو نفر قطعا یکی از بد ترین های تهمینه میلانی بود و ای کاش خانم میلانی یک بار دیگر فیلمشان را مرور کنند ! این فیلم صحنه های بدتری هم داشت که اگر خواستید یک روز سه شنبه با بلیط نیم بهاء بروید و تماشا کنید !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در جمعه 5 فروردین1390  | 27 نظر








 گدایی + تبریک سال نو

دیروز در خیابان ونک باید منتظر می ایستادم . حدو بیست دقیقه منتظر بودم . در این بیست دقیقه چندین گدای متفاوت دیدم . یکی درویش شده بود , دیگری پا نداشت , آن یکی آواز می خواند , پیر مردی تار می زد , یک بچه مشق می نوشت و... . خانم و آقایان هر کدام به نوع خودشان پولی به این دوستان کمک می کردند . 500 تومنی یا 1000 تومنی بعضی ها هم 5000 تومانی !

من هیچوقت به این جماعت کمک نمی کنم و معتقدم کسانی که به اینان کمک می کنند کمک می کنند تا این شغل زشت گسترش پیدا کند . کسانی که به این بچه ها کمک می کنند کمک می کنند تا این بچه ها بیشتر و بیشتر شوند و عده ای سودجو که به نظر من یک مافیای بزرگ هستند هر روز بچه های بیشتری بسازند . خیلی ها با حرف من مخالفند و می گویند کدام مافیا این بنده خدا ها اگر پول داشتند که گدا نمی شدند ! حالا بیایید با هم حساب کتاب کنیم :

1 . یک چهار راه را تصور کنید ! ( سخت است ؟ )

2 . وقتی دو قسمت چهار را سبز است دو سمت دیگر قرمز است !

3 . در هر بخش چهار راه حداقل دو گدا مشغولند یعنی 4 راه 8 گدا دارد .

4 . چراغ اگر 60 ثانیه قرمز باشد 4 گدا یکی این سمت و دیگری آن سمت مشغولند .

5 . هر گدا اگر کاسبی خراب هم باشد در هر باز قرمز شدن چراغ 1000 تومان کاسب است چون حداقل کمک مردم 500 تومان است ! یعنی 4 گدایی که در این 60 ثانیه کار می کنند حداقل 4000 تومان کاسبند .

6 . با این حساب آن سمت هم که قرمز شود داستان همین است .

7. پس هر 4 راه حداقل در هر دقیقه 4000 تومان درآمد دارد !

8. گداها 7 صبح می آیند و تا 11 شب هستند یعنی 16 ساعت کار در روز که معادل 960 دقیقه است .

9. حال 960 دقیقه را در دقیقه ای 4000 تومان ضرب کنید . می شود 3/840/000 تومان در روز !

10 . حال این مبلغ را در 30 روز ماه ضرب کنید . چه قدر می شود ؟!!!

11 . 115/200/000 تومان برای یک ماه !

12. این مبلغ را در 12 ضرب کنید ببینینم این کسانی که می گویید محتاجند سالی چقدر کاسبند ؟!

13. 1/384/400/000 تومان ! شما که محتاج نیستید تا حالا چنین پولی را از نزدیک دیده اید ؟!!!

14 . این پول به همان مافیایی که گفتم می رسد نه به این بچه ها ! شما جای مافیا بودید بچه نمی ساختید ؟!!!

15. اگر هر وانتی که این بچه ها را می آورد فقط دو 4 راه از 4 راه های شهر را داشته باشد در آمدش سالانه اش می شود 2/764/800/000 تومان ! کم است ؟

حالا فکر می کنید چرا اگر کسی واقعا نیازمند باشد و بخواهد گدایی کند این جماعت با کتک دورش می کنند ؟ در آمد این ها از یک مغازه دار در جمهوری هم بیشتر است . این ها نه مالیات می دهند . نه بیمه رد می کنند . نه پرسنل پر توقعی دارند . نه اجاره می دهند و نه هیچ چیز . کل این مبلغ را سود می کنند ! حالا باز هم کمک کنید ! اما من شیشه را بالا می دهم و پول خرد هایم را در جوب می ریزم اما به این ها نمی دهم !

------------------------------------------------------------------------------

دوستان سال نو مبارک

از اینکه یکی سال مرا خواندید سپاسگذارم

امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشید .

------------------------------------------------------------------------------------


|+| نوشته شده توسط بدون مرز در یکشنبه 29 اسفند1389  | 6 نظر








 تعطیلات بی معنی !

من تدریس ریاضی کنکور می کنم . در نگاه اول همه آدم ها فکر می کنند چون کنکور داده اند یا ریاضی خوانده اند می توانند از بالا و پایین زندگی ما سر در بیاورند , اما اینگونه نیست ! وقتی در یک آموزشگاه , ریاضی کنکور درس می دهی یعنی سرنوشت بیست تا چهل نفر نوجوان معصوم و مضطرب در دستان شماست !

بچه ها مضطرب هستند چرا ؟!

- اول اینکه از دیرتمام کردن و یا اصلا تمام نکردن دروسشان می ترسند !

- دوم اینکه هر کسی پیشینه ای در این درس دارد و بچه ها می ترسند ضعف هایی که دارند برطرف نشود .

- سوم اینکه هر روز می دانند وقتی به خانه بازگردند مادری , پدری , خواهری , برادری , خاله ای و یا ... در منزل کشیک می دهند تا بگویند : تو قبول نمی شوی , تو خنگی , با روزی 5 ساعت درست خواندن مگر آدم مهندس می شود , باید آنقدر روی صندلی بنشینی تا باسنت گرم شود , بچه کنکوری باید چشمانش پر از خون باشد آنقدر که درس خوانده , ما که کنکور می دادیم توالت رفتنمان هم برنامه ریزی داشت و ...

- چهارم اینکه از صبح تا شب رادیو , تلوزیون , وب سایت ها و روزنامه ها و... وظیفه دارند هزاران بسته طلایی و نقره ای و زرد و آبی کنکور را از هزاران موسسه در سرتاسر کشور تبلیغ کنند ! بچه ها هم که تجربه کافی ندارند و استرس کچلشان کرده همه چیز را باور می کنند به جزء آن چیزهایی را که در اختیار دارند و پیوسته به این فکر می کنند که عقب هستند و غیر ممکن است برای خودشان کسی شوند .


حال با این وضع اضطراب بچه ها که به گفته خودشان دارد منجر به سفیدی تارهای مو و پارگی مویرگ دماغ و سردرد و حالت تهوع و ... می شود , دولت هم ماهی دو روز اضافه بر سازمان تعطیلات رسمی اعلام می کند !

تعطیلات رسمی در ایران کم است ؟! اگر کم نیست چرا هر چه می شود تعطیل می کنید ؟! آلودگی هوا , بین دو تعطیلی و ... چرا باید بین دو تعطیلی را تعطیل اعلام کنند ؟ که مردم شمال بروند ؟! می خواهم صددد سال مردم شمال نروند . شمال رفتن مردم مهم تر است یا چرخه کار و تحصیل و اشتغال ؟

در شمال تهران کلاسی دارم که بندگان خدا پنجشنبه ها از ساعت 3:30 تا 6:30 مرتب و منظم می آیند و می روند . اما کلاس این بندگان خدا وجدان من رو بیچاره کرده ! یک روز تعطیلات رسمی است . یک روز بنده سفرم . یکی روز هوا آلوده است . یک روز بین تعطیلات است ! ( یعنی توجه فرمایید که چه پنجشنبه تعطیل باید و چه چهارشنبه ما تعطیلیم ! ) . یک روز ... . تکلیف بچه ها چه می شود ؟ هیییچ ! باید بروند بمیرند با استرس . باید درسشان بعد از عید تمام شود . باید پدرشان در بیاید .


برای چه کسی مهم است ؟

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در پنجشنبه 14 بهمن1389  | 6 نظر








 لینک می کنیم اگر جوش نخورد پاک می کنیم !

ما ملت توانایی های زیادی داریم , مثلا :

1 . در کل دنیا هر چیز از اسباب تمدن و فرهنگ و فناوری وجود دارد یا ما مستقیما آن را ساخته ایم و یا از ما دزدیده اند و یا اینکه ما الان آن را مدیریت می کنیم !

2 . هر قدر هم که هر روز بیشتر عقب بمانیم باز هم معتقدیم مااااا باهوش ترین مردمان دنیا هستیم !

3 . کلا ما همیشه از همه چیز ترین مردمان جهان هستیم یعنی همیشه بهترین و با کیفیت ترین و بلند ترین و ... از هر چیز در جهان مال ماست و هیچ مرجعی هم اگر تایید نکند خودمان ان جی او می سازیم و برای خودمان گواهینامه پرینت می گیریم .

اما ...

در خراب کردن برخی فضاها که عقل ناقص بنده شناسایی فرموده اند استادیم که نمونه عیان آن همین  فضای وبلاگستان فارسی است !

- وبلاگ می زنیم و در هر پست چندین ایدئولوژی خفن می نویسیم  تا همه جذب شوند ! جذب که شدند از میان دوستان مجذوب شده با یکی دو نفر آشنا می شویم و بعد لینکشان را می گذاریم همین گوشه . بعد آشنایی ها که به هم خورد لینک ها را حذف می کنیم تا جا برای نفرات بعد باز شود !

- گروه تشکیل می دهیم و برای گروه وبلاگیمان هم اسم می گذاریم و فقط در وبلاگ های گروه خودمان کامنت می گذاریم و فقط به خودمان سر می زنیم و جوری از قرار های گروهمان حرف می زنیم که انگار مراسم اسکار 2011 است ! در گروهمان خانم های وبلاگ نویس ناموس گروه هستند و ما به دقت از آن ها مراقبت می کنیم . اگر کسی برای نوامیس گروه کامنت بد بگذارد او را مورد تاخت و تاز قرار می دهیم که مردک مگر خودت خواهر و مادر نداری که برای خانم ایکس کامنت انتقاد آمیز گذاشته ای ! اصلا چرا کامنت گذاشته ای ؟!

- عده ای هم وبلاگشان محل نمایش غیرت پارتنر هایشان می شود . مثلا خانم ایکس تا ازدواج می کند به دستور همسرش در وبلاگ را می بندد . آقای ایکس به دستور دوست دخترش در بالاترین پست خودش وصف حال عشق نوظهورش را واگویه می کند تا همه بدانند این دو قناری عاشق امان هم را بریده اند و قرار نیست از این به بعد تنها پست بگذارند یا تنها باد گلو در کنند و ...

- برای عده ای وبلاگ افراد همان ایمیل آن ها معنی یافته ! مثلا اگر دوستی می خواهد برای یک روزی روزگاری مرا مهمانی دعوت کند می آید اینجا در دید عموم دعوت می کند . اگر مثلا ما یک غلطی کرده باشیم و از ادامه رابطه با دختر خانمی پشیمان شده باشیم اینجا می شود محل تاخت و تاز ایشان که مثلا فکر می کنند مخفی می آیند و ما نمی فهمیم ! 

بابا جان اینجا یک فضای مجازی شخصی است که ما در آن می نویسیم تا خوانندگان نظرشان را بگویند و همین ! این همه بلایای غیر اخلاقی که بر سر این جامعه نوپای بلاگرها آمده از صدقه سر کم سوادی ما جماعت است که هر روز هم به بیچارگی های خودمان در این فضا می افزاییم !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در چهارشنبه 6 بهمن1389  | 4 نظر








 خبرگزاری های شخصی !

اگر همین الان با شما تماس بگیرم و از وقوع یک زلزله 10 ریشتری در لاس وگاس با 2 میلیون نفر کشته خبر بدهم چه می کنید ؟! اول به شدت غمگین می شوید و سپس در صفحات خبرگزاری های ایران و جهان به دنبال تصاویر و متون مربوط به خبر می گردید . اگر چند روز بگذرد و شما خبری نیابید باز هم معتقد هستید خبر صحت داشته ؟!

اولین ویژگی یک جمله خبری باید منابع آن باشد . این منابع هستند که به خبر اعتبار می بخشند . روزی ده تا ایمیل از این و آن می گیرم با عناوینی مانند آن چه در ذیل آورده ام :

- واای بر ما در بیمارستان شهید... یواشکی کلیه بیماران را می دزدند و در کیسه یخ می فروشند !

- ایران یواشکی روزی 4 میلیون بشکه نفت رایگان به آمریکا می دهد تا در خلیج فارس با ما کاری نداشته باشند

- 7 وزیر کابینه هر یک بخشی از بودجه سال 88 را دزدیده اند و کسی رویش نمی شود این راز را افشا کند !

- هلو حاوی 700 نوع ویتامین و 1430 ماده معدنی است !

- در بیمارستان... دستگاهی هست که چون خراب است کون بیماران را تا عمق 45 سانتی متری می سوزاند.

- دولت قصد دارد سهام نفت ایران را برای کشورهای خارجی به حراج بگذارد !

- دوستان اگر پیامکی حاوی کلمه " هلو " برایتان آمد جواب ندهید چون این دسیسه شرکت مخابرات ایران است و با پاسخ دادن شما به پیامک مبلغ 10000 تومان از حساب شما برای کمک به مردم... کسر می شود !

و...

منابع این خبرها یا نیست و یا یک عکس بی اصل و نشان است که معلوم نیست از کجا آمده !بعد عده ای این اخبار بی در و پیکر را برای 400 نفر می فرستند تا مثلا در حق دوستانشان لطف کرده باشند و با اطلاع رسانی ویژه خود منت بر سر همه خلق بی اطلاع خدا بگذارند ! فکر کنم عده ای بی کار نشسته اند و صبح تا نشر اکاذیب می فرمایند و عده ای از دوستان ساده بنده و شما هم صبح تا شب فوروارد می نمایند و لایک می زنند و ...

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در شنبه 2 بهمن1389  | 7 نظر








 بازگشت به کودکی

وقتی کوچک بودم هفته ای دو بار از پدر زمان زمان دقیق بزرگ شدنم را جویا می شدم . پدر می گفت خیلی زود اما پشیمان می شوی ! از کودکی از اینکه مرا در سن خودم ببینند بیزار بودم . دوست داشتم در تاکسی مادرم برای من که موجودی کوچک بودم کرایه یک مرد چهار شانه را بدهد . از اینکه بغل کسی بنشینم بیزار بودم . از گروه سنی خودم بدم می آمد خصوصا وقتی پشت کتاب های کانون پرورش فکری کودکان گروه سنی خودم را می دیدم ! از همه اسباب بچگی بیزار بودم . از لقمه های کوچک , از چای شیرین کوچک , از مجری های بی نمک و لوس برنامه های کودک که با بچه ها مانند یک مشت احمق کند ذهن حرف می زدند و فرت و فرت خاله خاله می گفتند ! و ...

روزی با مادر برای خرید کفش بیرون رفتیم . پیر مرد فروشنده از من می خواهد که پسرم روی چهار پایه کوتاه تر بنشین تا کفشت را بپوشانم . من امتناع می کنم و خواهان نشستن روی چهارپایه بلندترم که هم قد خودم است . مردم اصرار می کند و من انکار می کنم . دست آخر مرد مرا بلند می کند تا روی چهارپایه کوچک بنشاند . مادر چشم باز می کند می بیند یقه پیر مرد در دستان توپول و کوچک من است . پیر مرد را سوکس کردیم رففففففتتت . پیر مرد در حالی که مادرم دستان مرا که دارم برای خواهر و مادر پیر مرد خواستگاری می روم می کشد برای مادرم از تربیت نداشته خانوادگی من می گوید و من هم مسلسلی از ک...کش و پوف... بودن همشیره پیر مرد می گویم و دور می شویم . دست آخر به مغازه دیگری رفتیم و مادر برای دو جوان صاحب مغازه از فقر فرهنگی بنده گفتند و آن ها مجاب شدند که یک وقت با بنده گلاویز نشوند .

آمادگی می رفتم اما نمی رفتم . یک چند روزی با پدر رفتم اما خوب چون اداره پدر بیشتر خوش می گذشت در طبقه پنجم وزارت علوم به جای آمادگی رفتن به عزل و نصب کارمندان می پرداختم ! مدیر کل را تهدید می کردم که از شدت علاقه مایلم ایشان را از طبقه پنجم شوت کنم پایین و ...

یک عمر سعی کردیم بزرگ باشیم و ما را بزرگ ببینند و امروز مثلا بزرگ شده ایم . خووب که چه ؟!!! همین بود ؟ این همه کنج عزلت گزیدیم آخرش شد همین ؟! امروز که بعد از مدت ها رفتم برف بازی فهمیدم هنوز هم هیجان انگیز تفریحات همان هایی بودند که وقتی از عمرمان نصف این می گذشت داشتیم !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در یکشنبه 26 دی1389  | آرشیو نظرات








 مژدگانی ای خیابان خواب ها , می رسد ته مانده بشقاب ها ! ( دبی نامه کلی )

یک نقشه ساده برای ساختن آینده ای بهتر برای خودم دارم . سال اولش کاملا حل است , اما سال دوم نه ! داستانم مثل داستان داماد و خانواده اش راضی و عروس نا راضی شده . برای اینکه دچار سوء تفاهم نشوید باید عرض کنم که اصلا مسئله ازدواج نیست درد جای دیگری است . وقتی گاهی می بینی که برای درس و ... داری چرتکه می اندازی و دست آخر یک چند میلیونی کم و کثر داری اگر جای من باشی و یا اینکه تجربیات من رو داشته باشی به فکر فرو می روی . چرا ؟!
چون سفر دوبی , مالزی , ارمنستان و... را به یاد می آوری . به یاد می آوری که مردانی از کشور خودمان جلوی درب هنل مسکو با هم بحث های علمی می کردند که علی جون شما اتاق چندی ؟ هاااا 608 ؟ خووووب بابا حالی می برین که ! حداقل توی طبقه شما 4 تا خانوم مهربون اتاق دارن . وااای راست می گی ؟ خوب چند می گیرن ؟ متفاوته مثلا از 500 درهم تا 700 تا .
دسوتان 4 شب اقامت دارند و در این 4 شب دست کم برای پایین تنه گرامی 2000 درهم ( معادل 560000 تومان ) خرج می کنند . آنجا رفته باشید و تصادفا چون در وب سایتش یک هتل 4 ستاره شیک دیده اید اتاقتان را تحویل بگیرید و این ها را ببینید عمق حرف هایم را می خوانید ! می خوانید که مشتریان عزیز گاهی فقط 300 تا 500 درهم انعااام می دهند . می بینید که بطری بطری مشروب از فرودگاه می خریم و دست آخر دو بطری پلپ دار در یخچال دست خوش کارمندان هتل می گذاریم .
ما لنگ پول پیشرفتیم و همین درهم درهم ها برایمان نان شب و صبحانه و نهار پگاه تا شام است و دوستان دسته دسته پول ها را آن سوی خلیج فارس شاباش می کنند . ما لنگ خودمانیم برای رفتن و عده ای برای تا فردا زنده ماندن به دنبال یک لقمه نانند .
در همین وبلاگ از سریال کلانتر انتقاد کردم . از موج مبارزه با ثروت انتقاد کردم . اما این حرف هایم مبارزه با ثروت نیست . نمی گویم هر کسی پول دارد یا بابایش , یایا خودش و یا هر یک از نیاکانش دزدند !  می خواهم بگویم خیلی هایمان پول خرج کردن نمی دانیم ! اختیار کمربندمان را نداریم . ظرفیت مستیمان را نمی دانیم . عادت کرده ایم که گاه راه را عوضی برویم و یا اینکه گاه عوضی راه برویم .
من سیاسی نیستم و فقط نگرش اجتماعی دارم . حج رفتن یک عمل واجب برای هر مسلمان است و شکی در آن نیست . اما برای یک حاجی 100 عدد پارچه نوشته رنگی و سیاه سفید و 10 تا گوسفند دانه ای 500000 تومان زمین زدن را 100% مغایر با یک مراسم معنوی می دانم .
ارث برادر و خواهر را بخوری و صندوقچه دارایی های زنی را بالا بکشی و بعد دم از خداشناسی بزنی و به مکه بروی مضحک نیست ؟! خدا را به بازی گرفته ایم ؟ ولیمه می دهیم به همه بستگانی که اگر 2 ساعت پرواز برگشتمان تاخیر داشت نایب سلطانی مخصوصشان را آورده بود ! قرمه سبزی می پزیم برای توزییع در خیابان آقا بزرگی فرشته تا اسمش این باشد که نذری داد و نتیجه اش به جای رضای خدا تشکر خانوم سرهنگ ایکس و خانم دکتر Y در بقالی و آرایشگاه و باشگاه و ... می شود .
پول داشتن خیلی خوب است . خرج کردن هم بسیار لذت بخش است . خریدن 150 میلیون ماشین خیلی درست است و خیلی هم کیف دارد . اما یادمان باشد لباس و ماشین و ... مشکل من نیست . مشکل اینجاست که عده ای آن 700 درهم را می دهند و 500 درهم هم انعام می دهند , اما وقتی نیازمندی ببینند به دنبال پول خرد می گردند تا مبادا 500 تومنی بدهند .
|+| نوشته شده توسط بدون مرز در جمعه 10 دی1389  | آرشیو نظرات








 آدم های کوچک را گنده می کنیم در سه سووووووت !

مغز قوه محاسبه و تجزیه و تحلیل انسان است . موجودات دیگر نیز مغز دارند اما بهره برداری که آن ها می توانند از مغزشان بکنند شاید 2% مغز انسان هم نشود . حالا مجسم کنید اگر انسانی مغز نداشته باشد اسمش چیست ؟!

در اینجا و در این پست از کسی نام نمی برم . نه در خود پست و نه در زیرنویس کامنت های شما . چرا که مشکلی با یک فرد خاص ندارم . آن فرد خاصی که این جرقه را به جان ما زد یک بهانه بود . یک مشت بود از خروار خروار حماقتی که روز شب در اطرافمان می کنند و ما سکوت می کنیم .

یکی از دوستانم به دیدار فردی سرشناس رفته بود . وقتی برگشت خیلی عصبانی بود ! می گفت ساعت چهار بعد از ظهر قرار داشته و آن آقا گفته سرم درد می کند باشد برای دو ساعت دیگر ! ساعت شش آن آقا گفته از خاطره ای که الان به یادش افتاده ام دلگیر شدم و بگذاریم برای دو ساعت دیگر ! در این ساعت ها که تیک تیک سپری می شدند عده ای از پاچه خواران آن به ظاهر استاد هم دورش را گرفته بودند و او را سرور و... خطاب می کردند و می گفتند می خواهید شانه هاستان را بمالیم ؟! می خواهید به دیدن همسرمان نرویم و در جوار شما باشیم ؟! می خوهید بمیریم ؟؟؟؟! می خواهید چایی بیاوریم ؟ کاش می مردیم و شما اعصابتان خرد نمی شد ! دختران جوان دم دم پیر مرادشان را می مالیدند و از او تعریف و تمجید می کردند . آن مردک هم با اندک لبخندی گاهی یک حالی به این جماعت می داده !

دست آخر بعد از این همه مالش و ماچ بوسه و نوازش مردک فرموده اند که الان حال همایونیمان مساعد نیست و خودم بعدا تماس می گیرم !

این فرد که برای این پست ما بهانه شد چند سالیست که در رسته کاری خود از ضایع ترین و افتضاح ترین ها است ! اما نوکران و کاسه لیسانشان همچنان در اطرافشان جیک جیک می کنند !

چرا از آدم ها بت می سازیم ؟ چرا اینقدر همه چیز را بزرگ می کنیم ؟ کار را به جایی می رسانیم که فلان خواننده و فلان نوازنده اینقدر از تعریف و تمجید های بی حساب ما باااد می کند که گاهی در تلوزیون و رادیو و نشریات در مورد مسائل بیر بط به تخصص خودش اظهار نظر و حتی گاهی تهدید می کند . فوتبالیست می آید و از مشکلات ازدواج و مسائل اقتصادی حرف می زند . این همه خودمان را هلاک نکنیم . 

در این سال ها استعدادهای بسیار ی بودند که از طبقات فرودست اجتماع با آثار ارزنده ای خودشان را بالا کشیدند و مطرح شدند . ما چه کردیم ؟ هیچچ ابتدا آن ها را بالا بردیم ! بالا بردیم ! بالا بردیم ! همه مغازه ها سی دی های آقای ایکس را پخش کردند . همه سالن های خوب اول برای او سالن را رزرو می کردند . همه نشریات روی جلد را ارثیه پدری آقای ایکس می دانستند و ... همه و همه که چه ؟! دست آخر یکی گفت فلانی دائم الخمر است ! آن یکی گفت واااااااااااای سیگااااااااااااار می کشد ! دیگری گفت مردک تا صفحه دوم شناسنامه اش را پر نکند ول کن نیست ؟! آن یکی گفت من رفتم دفترش پرید سمتم که به من تجاوز کند و هزاران حرف چرند دیگر ! بنده خدا آقای ایکس با باسن روی زمین فرود آمدند و چه چیز به دست آوردند ؟! هییییچ . فقط تا دیروز آبرویی پیش اهل محل و فامیل داشت که امروز ندارد . تا دیروز می توانست برود جایی کارمندی ساده شود و ماهی 500 تومن بگیرد ولی الان ؟!!! تا دیروز می تونست برود ازدواج کند مانند یک انسان عادی اما امروز قلم پایش را خرد می کنند .

با این یک شبه بالا بردن ها و یک ساعته زمین زدن ها فقط چهره های کشورمان را نا ماندگار می کنیم . فقط گند می زنیم به سال ها هزینه ای که آن ها برای رشدشان کردند و ما یک شبه شلنگ را به روی این زحماتشان باز کردیم .

به عنوان مثال فقط این یکی را نام می برم :

روزی در این کشور نام علی دایی افتخار این ملت بود . همه جا دوستش داشتند . عکسش تا روی مداد و پاک کن و دفتر بچه مدرسه ای ها هم آمده بود . حالا چی ؟! کار به جایی رسیده که موبایل ها پر شده از تقلید صدای علی دایی ! همه استادیوم یک صدا فحشش می دهند ! عکس های خصوصیش را منتشر می کنند ! به هر جا که بخواهند وصلش می کنند ! که چه ؟ دایی و دایی ها می روند اما ما هویتمان چه کنیم که هر روز رنگ نو به خود می گیرد ؟!

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در پنجشنبه 2 دی1389  | آرشیو نظرات








 قرعه کشی !

می روی بانک یک حساب باز می کنی و متوجه می شوی که هر 10000 تومان در هر روز یک امتیار دارد ! یعنی اگر مثلا 100000 تومان پول را 6 ماه در بانک بگذاری حدود 1800 امتیاز خواهی داشت و با این 1800 امتیاز 1800 بار اسم شما در لیست کامپیوتری قرعه کشی بانک ثبت می شود . قرعه کشی ها جوایز جالبی دارند مثلا : 1110 دستگاه خودرو پژو 206 , 500 دستگاه مگان , اسکناس 2000 تومانی به ارتفاع برج میلاد ! , یک دستگاه آپارتمان مبله و ...  . تازگی ها همین حساب را هم باز نکنی باز هم در قرعه کشی شرکت می کنی ! مثلا کافیست رب گوجه فرنگی بخری و بعد از لیس زدن درب قوطی که تیز است شماره سریالش را برای یه وری اس ام اس کنی ! یا مثلا آب لیمو , کیک , پوشک بچه , کارت اینترنت و... بخری ! این ها گاهی از بانک ها هم پول دار ترند مثلا رب گوجه ساز عزیز وعده توپ طلا می دهد ! دیگری مثلا نان لواش می زند بعد معلوم نیست چقدر سود می برد که وعده سفر دور اروپا برای 3 نفر با کلیه امکانات یک سفر لوکس را می دهد ! به قولی جایزه هم جایزه های فرانس !

بابا خدا را شکر که در این ملک هر چه ما بخریم جایزه دارد پس کوووووووو لاکردار ؟! چرا ما تا به حال کسی را در اطراف ندیده ایم برج میلاد یا حتی خانه 4 طبقه خودمان را با اسکناس 100 تومانی متر کند ؟!!! سالی 10000 دستگاه خودرو می دهید کجاست ؟! یعنی همه خودروهای موجود در تهران و شهرستان ها جایزه اند ؟! این متر متر اسکناس را چه کسانی گرفته اند که ما بی خبریم ؟ این همه جهیزیه و حج و مشهد و را که رفته ؟ از جوشاندن گوجه و آب گیری لیمو و پختن کلوچه چه گونه مشت مشت اشرفی و توپ و ... طلا می دهید ؟ و اگر می دهید کو ؟ کجاست ؟!



اصلاحیه :

با توجه به کامنت هایی که دوستان اینجا و در گوگل ریدر گذاشتند متوجه شدم که مطالب این پست در مورد بانک ها شاید خیلی صادق نباشه . البته باز هم اعلام می کنم که من چیزی ندیدم ! اما خوب عده ای از دوستان که مثلا در بانک کار می کنند می گن خیلی از مشتری هاشون بردند تا حالا و ... یا یکی از دوستان می گفت چندین نفر از اطرافیانشون ماشین و حج و... بردند . من ندیدم حتی یک مورد ! اما با گفتن این دوستان احتمالش که کسی ببره در فکرم رشد کرد .




|+| نوشته شده توسط بدون مرز در سه شنبه 11 آبان1389  | آرشیو نظرات








 قوانین مجرم پرور !

یک پنجشنبه شلوغ و گرم تابستان در خیابان اصلی مشغول رانندگی هستی که ناگهان یک خودروی دیگر با سرعت به سمت چپ ماشینت می کوبد . فرمان از شدت ضربه از دستت در می رود و در کمتر از یک لحظه برای اینکه مادر و فرزندی را زیر نگیری دوباره آن را دو دستی می چسبی تا نکند کسی صدمه ببیند . ماشینت متوقف می شود و خودروی مقصر پس از توقفی کوتاه متواری میشود ! دنبالش می کنی اما او مانند دیوانه ها پا به فرار می گذارد و تو از ترس اینکه در این تعقیب و گریز کسی صدمه ببیند تعقیبش نمی کنی . در آن گیر و دار پلاکش را یادداشت می کنی و با مرکز پلیس 110 تماس میگیری . مردم جمع می شوند و وقتی مامور پلیس می آید همه فراموش می کنند که تصادف کی و کجا رخ داده و هرکی پی کار خودش می رود . مامور نیروی انتظامی گزارش تصادف را ثبت می کند و مشخصات متواری را درج می کند . به کلانتری می روی و امضاء می کنند و امضاء می کنند و امضاء می کنند بعد کپی می خواهند ! نداری می روی کپی بگیری می گویند دستگاه برق رفته بود 20 دقیق کار دارد تا گرم شود در صورتیکه می دانی بازیکن ملی فوتبال 15 دقیقه ای گرم می شود ! می روی جای دیگری کپی می گیری . بر می گردی و باز هم امضاء می کنند و دنبال مهر می گردند . بعد چون 5 شنبه است به خانه می روی و تا شنبه حرص می خوری ولی چون می دانی حالش را خواهی گرفت آرام می گیری و شنبه می روی شورای حل اختلاف . آنجا هم پس از اندکی سردرگمی دوباره کپی میگیری و کپی می گیری بعد پول می دهی تا کپی ها را برابر اصل کنند آن هم با تف ! بعد می گویند چرا پوشه نداری و پوشه هم می خری . می نشینی تا امضاء کنند و بعد برای درج در پرونده کپی میگیری و برابر اصل می کنی و تمبر میزنی و ... همان دور باطل عزیز !

این همه دویدی . چرا ؟! تا آن انسان ... را به آنجا بکشانی و مثلا حقش را کف دستش بدهی ! معرفیت می کنند به راهنمایی و رانندگی و بعد پرینت مشخصات پلاک مقصر را می گیری . مقصر به قاضی می گوید امروز وقت ندارد و فردا خدمت خواهد رسید . فردا مقصر با دو گردن کلفت می آیند برایت شاخ و شانه هم می کشند و معتقدند که حادثه است و پیش می آید و تازه بر این باورند که پول کارشناسی را هم نمی دهند  . بعد هم یک کوپن از بیمه را می کنند وبه تو می دهند ! همییییییییییین ؟! نه یادم رفت فرار از صحنه جریمه  25000 تومانی هم دارد که خیلی سنگین است ! وااااااااااااااای , واااااااااااااااااای 25000 تومان واااااااااااای !

پیشنهاد می کنم اگر تصادف کردید و کار داشتید جایی حتما فرار کنید دوست من چون 25000 تومان که ارزش این حرف ها را ندارد ! دارد ؟!

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در جمعه 30 مهر1389  | آرشیو نظرات








 بر این در وای من قفلی لجوج است !

دیشب خواب دیدم که پنج ساله ام . در خواب از خواب بیدار شدم و در راهرو میان حال و اتاق خواب ها راه رفتم . هنوز حمام دستشوئی نداشت و باید خودم را به دستشویی ایرانی می رساندم . بوی کف خوشبویی می آمد ! باور کنید گاهی در خواب بو می کشم . ( قبلا هم گفته بودم که گاهی در خواب بوی عطر aqua woman آیدا را می شنوم ) پدر داشت ریشش را می تراشید . از کودکی صورت نرم پدر را دوست داشتم وقتی ریشش را می زد . به کودک درونم قول می دهم اگر روزی نمود عینی یافت من هم برایش ریش را هر صبح بزنم تا او هم کیف کند . پدر گفت پسر قشنگم دستشویی را لازم داری ؟بدون آنکه منتظر جوابم باشد بیرون آمد تا من به دستشویی بروم . در خواب حسی درونم می گفت آیدا و مامان خوابند و در خواب سعی می کردم آرام حرف بزنم . ( معمولا یا خواب هایم یادم نمی ماند و یا جزء به جزء به یادم می مانند )

از دستشویی که بیرون آمدم پدر داشت دندان مصنوعیش را می شست . برایم جالب بود که او چگونه دندان ها را به همراه لثه بیرون می کشد و دوباره بدون درد سر جایش می گذارد . سعی کردم من هم این کار را بکنم اما دندان هایم سفت چسبیده بودند .

گفتم بابا من کی بزرگ می شوم ؟! بابا گفت خیلی زود . بعد اضافه کرد می دانی پسرم اما وقتی بزرگ بشوی آرزو می کنی که ای کاشی کوچک بودم ! ای ها را هم در واقعیت در همان سال های دیده ام و هم دیشب در خواب . اما ای کاش در 5 سالگی خواب نبودم !

کاش هیچوقت بزرگ نمی شدم ! عجب دنیاییست . سردرگمی های بدی دارد . گاهی هر قدر زور می زنی هیچ نمی یابی . در این دنیا گاهی یابنده جوینده نیست و گاهی هم جوینده یابنده است ! همه چیز طرد و عکس های بسیار دارد . گاهی با سرعت می روی تا برسی اما به خود که بیایی خود را از آغاز نرفته می یابی . شاید به جایی برسی که به نسبیت رویداد ها و قوانین پیرامونت پی ببری بعد می بینی هر چه تا امروز رشته ای پنبه بوده ! چرا که در این نسبیت تو قوانین دروغین تصویب کرده ای .

گاهی همه هدفت را بر چیزی استوار می سازی که امروز در اصل هدف استواری نمی بینی . این آشفتگی ها وقتی می آید که تو در عین هدف مندی خود را در یک قدمی هدفت می بینی اما هدف که بیرنگ شود جوینده سردرگم می شود .

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود                گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند             در راهِ هوشیاری خود مست می رود

پ . ن : راستی چندین سال پیش در چنین روزی زاده شده ایم . شاید مبارک باشد

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در یکشنبه 25 مهر1389  | آرشیو نظرات








 سایز هر جایتان را که بخواهید بزرگ می کنیم ! حتی کوچک و یا سفت هم می کنیم !

ده دقیقه وقت بگذارید . کانال های ماهواره ای ایرانی رو نگاه کنید . فقط ده دقیقه .

کانال اول :

KING BOX , LARGER BOX و ... آیا آلت شما کوتاه است ؟! وااااااااااای چه بد در این وانفصای آلت پسندان چه می کنید ؟ پس لارجر باکس بخرید تا بزرگ شود ! 100% تضمینی و قابل استفاده در محیط کار و استخر و منزل و جلوی پدر و مادر و ...

یعنی همه پزشکان جهان ابله هستند دوست من ؟! دستگاه حرکات کششی آلت مهمترین عنصر سبد خرید ما باید بشود ؟ در محیط کار باید الزاما به این مقوله طاقت فرسا بپردازیم ؟ چه عرض کنم والا ! بد اگر زبانم لال از نظرات و جوانب گوناگون بیچاره شدید یقه کدامیک از خطوط تلفن غیر ثابت روی صفحه تلوزیون را می گیرید ؟


کانال دوم :

کمربند لاغری ویبرو شیپ ! معجزه ای برای لاغری شما با دو موتور مجزا با جهت گردش متفاوت . مورد تایید انجمن فضانوردان آمریکا ! دیگر چرا ورزش و حرکات بی خود و وقت گیر انجام بدهیم وقتی ویبرو شیپ هست ؟!

آخه دوست من این چه مدل آکهی است که مردم رو تشویق به ورزش نکردن و استفاده از این رقص بندری و قر کمری ساز مدرن می کنید ؟! ورزش هوازی داشتن و فعالیت منظم روزانه داشتن به همراه تغزیه مناسب بهتر است یا این وسایل مضر برای کمر و...


کانال 3 :

صندل های افزایش قد ؟!!!!!! وااااااااااااای این دیگه خداست . یعنی این محصولات ویژه دوستان دست در همه جا دارند حتی در قد .


کانال چهارم :

تبلیغ این یکی بی نظیره واقعا ! یک خروس رو مجسم کنید که برای برقراری رابطه با مرغ پیش قدم میشه ! بعد مرغ خروس رو پس می زنه و خروس در آب میوه مرغ از اینا می ریزه و خلاصه مرغ بعد چند دقیق از اتاق میاد بیرون و به زور به خروس حمله می کنه و... ( خانواده نشسته )

این یعنی جرم برادر من آخه به زور یا با چیز خور کردن مردم از این کارا می کنن ؟! بعد این باید تبلیغ بشه 24 ساعته ؟

خلاصه همه تبلیغاتمون شده بزرگ کننده و سفت کننده و کوچک کننده و تحریک کننده و حمله ور کننده و گاز گرفتنی شونده و هولوووو کننده و ... یک روز کمربند لاغری دماغ تبلیغ می کنیم و روز دیگه پودر و نمودنم مهره مار و از اینن چیزا ! تازگی ها هم که قرص قطعی درمان پروستات ! یعنی کلا جامعه پزشکان بروند بمیرند چون ما این همه تواناییم و از این محصولات بی بدیل داریم بله ؟

اگر مردم این خزعبلات بی کیفیت را تحریم کنند یا لاقل به من چه ها ؟! لا اقل مطالعه بیشتری کنند و سریع دست به تلفن نشوند نه ضرر مالی می کنند و نه ضرر جسمی و در ضمن ضرر روحی ناشی از خنده های فروشندگان این خزعبلات نیز گریبانمان را نمی گیرد .

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در دوشنبه 19 مهر1389  | آرشیو نظرات








 دمکراسی دمکراسی که میگن چیه قربان ؟

وی کی پدیا می گوید :

دِموکراسی یا مردم‌سالاری، (به انگلیسی: Democracy) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار[۱] که در آن مردم، نه فرد یا گروهی خاص، حکومت می‌کنند.[۲] گونه‌های مختلف دموکراسی وجود دارد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشه سیاسی، و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقه شخصی خود رای بدهند.

-------- اصل ماجرا ------------

دیروز به دعوت یکی از دوستان خوب وبلاگی که به تازگی آشنا شده ایم به یک گردهمایی وبلاگی رفتیم . حدود 30 نفر از وبلاگ نویسان قدیم و جدید نشسته بودند و پس از معرفی حاضرین جلسه موضوع بحث مطرح شد . بحث بر سر این بود که فضای وبلاگستان فارسی کلا شلوغ شده و افرادی که هیچگونه صلاحیتی برای وبلاگ نویسی ندارند و بسیاری از قوانین و شئونات را رعایت نمی کنند اینجا چیز می نویسند . ( شئونات نسبی هستند مانند زیبایی ممکن است تعریف من و شما با هم فرق کند ) برخی از دوستان معتقد به تصویب قانون بودند . ایشان دوست داشتند که قوانینی ایجاد شود که بر اساس آن اصول نگارش و ... به صورت اجباری از سوی بلاگر ها پذیرفته شود . میزبان محترم معتقد بود که اکثر وبلاگ ها خط فکری مشخصی ندارند یعنی مثلا وبلاگ باید دنبال یک موضوع و هدف خاص باشد مانند کانال آشپزی و ورزشی و ... که اکثرا برنامه هایی در یک چارچوب خاص منتشر می کند . برخی دوستان معتقد بودند که هر وبلاگ در دستان هر کسی یک رسانه است و باید آن فرد چون یک رسانه در اختیار دارد یک رسالت خاص داشته باشد .


در جایی شنیدم که از بهرام بیضایی پرسیدند که :در تئاتری که دیدیم شما چه خطی داشتید ؟ آقای بیضایی فرمودند هیچ خطی ! خط برای چه ؟! سپس پرسیدند چه رسالتی داشتید ؟! ایشان پاسخ دادند قربان خط و رسالت چیست ؟! رسالت کار رسول است نه بنده !

کم نشنیده ایم که نه تنها در ایران بلکه در اکثر ممالک جهان مردم و بخصوص اهل هنر و قلم نالانند از سانسور , از ویرایش های غیر کارشناسانه و...  .

جالب است که فضایی مانند وبلاگ در اختیار داریم که رایگان است . برای داشتن آن حتی الزامی به دانستن Html , Css , java script , php , asp , sql server ,... نداریم و قالب و همه امکانات مورد نیاز از طرف سرور ایجاد کننده سرویس بلاگ دهی آماده شده است . روزنامه نیست که نیاز به چند صد پرسنل مستقر و غیر مستقر داشته باشد و همه نظر بدهند قبل از انتشار یک مطلب . خودت هستی و خودت ! می نویسی , ویرایش می کنی , منتشر می کنی و دست آخر خوانندگان که خواندند نظر می دهند یا خواننده خاموش یا چشمک زن می شوند . همه نظر می دهند و شما هم اگر وجدان داشته باشید همه نظرات مرتبط با پست را بدون ویرایش !!! تایید می کنید و حتی در زیر نظرشان می توانید نظر خودتان را نیز بگویید . حالا که این فضای بی نظیر فراهم شده می خواهیم قوانین دست و پا گیر وضع کنیم ! می خواهیم چند دسته شویم . چه اشکال دارد که در جهان یک جا باشد برای تخلیه آدم ها ؟!

در آن جلسه هم گفتم وقتی افرادی مانند آقای محسن نامجو یا توکا نیستانی و... را می بینیم که ابتکارات بی نظیری در رسته هنری خویش داستند به این نتیجه می رسیم که اگر فضای آزاد داشته باشیم افراد آزاده ای در این فضا رشد می کنند که شاید خرق عادت می کنند اما تاثیر بسزایی در اعطلای آن هنر دارند و چه بسا اگر این نو آوری ها در جهان رشد نمی کرد امروز جهانی که در آن زندگی می کنیم هزاران سال عقبتر از امروز خویش را تجربه می کرد .

زندگی را 0 و 100 نبینیم ! سعی کنیم مردم را آزاد بگذاریم که بدون لطمه زدن به شخصیت دیگران اظهار نظر کنند و به دیگران هم اجازه بدهیم که کار ما را قضاوت کنند اما برای زندگی دیگران قوانین گوناگون وضع نکنیم . اگر از سانسور ناراضی هستیم خودمان قیچی به دست نشویم . دمکراسی به عقیده من فضایی دارد که اگر یک گروه بزرگ یا کوچک یک ساعت تجربه اش کند دیگر نمی تواند از آن فضا فاصله بگیرد !

|+| نوشته شده توسط بدون مرز در شنبه 17 مهر1389  | آرشیو نظرات








 نصیحت های روزمره

گاهی وقت ها آدم به خودش شک می کنه . چند سالی از خدا عمر گرفتیم  و زندگی کردیم . نه اینکه در طول این سال ها هیچ اشتباهی مرتکب نشده باشم اما می دونم که این اشتباهات کم بودن و در کل همیشه سعی کردم که حواسم باشه که دارم چه کار می کنم یا اینکه چی می گم .

حالا این وسط افرادی هستند ( که البته منظورم 98%  فردی خاص است ! ) که نصیحت می کنند . هر وقت که راه می روی راجع به بدیهیات هم نصیحت می کنند  فقط فکر می کنند باید حرف بزنند ! چون بزرگند باید حرف بزنند ! چون مویشان سفید است باید حرف بزنند . از بدیهیات بگویند .

داری می روی پیاده روی و ایشان بگویند : مراقب باش مثلا برای کسی جفت پا نگیری ها ! داری می روی کلانتری برای پیگیری یک کار ساده اداری و ایشان می گویند اونجا با مامورهای کلانتری درگیر نشوی ها ! ببخشید مگه بند ه گاوم ؟! یعنی من نمی تونم تشخیص بدم که این کار یه جرم بزرگه ؟ یا اینکه مگه تا الان از من قلچماق بازی دیده اید ؟!

این ها و 4000 تا مثال دزست درمان دیگر که اینجا نمی گوییم یعنی گاهی بعضی ها خود را دانای کل فرض می نمایند و در هر دقیقه 40 عدد نطق جدید می نمایند و اینگونه است که فقط حس می کنند مفید هستند ! واقعا گاهی این نصایح آدم رو کلافه می کنه .

تلوزیون رو اول صبح روشن می کنی و می بینی حدود 300 مجری استخدام شده اند که به مردم بگویند : لبخند بزنید - عقب  عقب راه نروید - سرتان را به دیوار نکوبید - شب ها سماور را خاموش کنید - صبح ها سماور را روشن کنید - ناهار بخورید - صبحانه بخورید - چون خیلی ارزان است خاویار بخورید - کرایه تاکسی را بدهید - پول را پاره نکنید - کارت ماشین را گم نکنید و ...

رادیو را هم روشن کنید همین است ! تازگی ها بیلبورد های شهر هم به جای تبلیغ نصیحت می کنند ! می گویند : والدین گرای در محبت کردن به فرزندانتان اعتدال را رعایت کنید ! و...

هرجا که بروید همه نصیحت می کنند . همه دانای کل هستند اما جالب است که این همه نشکل از در و دیوار زندگی ما می بارد اما همگی خیلی بارمان است !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد