مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

گفتگوی وبلاگ مصطفی قهرمانی با جانباز شیمیایی قبل از شهادتش:

آخرین سخنان جانباز شیمیایی" حسن گورنگی" قبل ازعروج آسمانی اش:


با هم قرار گذاشتیم که عاشورایی

بجنگیم


وبلاگ مصطفی قهرمانی(خبرنگار): حسن گورنگی، جانباز40درصد شیمیایی،هم به جمع یاران سفر کرده اش پیوست و جمعی دیگر از همقطارانش در هیات خادمین اباالفضل العباس(ع) شیراز را داغدار کرد.یادش بخیر...چندی پیش  در شیراز با او به گفتگو نشسته بودیم...!




****

 افتخار حضور در شکست حصر آبادان:
سال60 به جبهه اعزام شدم و درعملیات شکست حصر آبادان شرکت کردم. بعد از آن، با ادغام تیپ های امام سجاد(ع) و حضرت زینب (س)، لشگر19فجر تشکیل شد که فرماندهی آن به عهده «محمد نبی رودکی» بود.
سال 1364 در عملیات والفجر8 شیمیایی شدم. به منطقه عملیاتی فاو می رفتیم که قایقمان در اروند رود سوراخ شد. به دلیل جزر و مد، سلاح های مان به آب افتاد و با شنا خودمان را به آنجا رساندیم . آنجا ماندیم تا اینکه نیروهای پشتیبانی به کمک آمدند.
این عملیات محرمانه بود. کسی تصور نمی کردند که ما از اروند کنار عبور کنیم و به فاو برسیم. در این عملیات، مسئول تدارکات لجستیک لشگر بود.

****

شهادت همرزم روحانی ام در فاو:
"حجت الاسلام سید باقر دستغیب" از دوستانم نزدیکم بود. زمانی که دشمن شیمیایی زد، هر دو یک ماسک داشتیم.
او اصرار کرد که من از آن استفاده کنم اما قبول نکردم. ما بحث می کردیم و سرانجام نه من از آن ماسک استفاده کردم و نه او.
سید چند روز بعد به شهادت رسید.
او 38سالش بود که در کنار مزار " آیت الله دستغیب" به خاک سپرده شد.
باهم قرار گذاشتیم که عاشورایی بجنگیم و خوشا به حالش که رفت.....

بعد از حمله شیمیایی، بدنم تاول زد و دچار نفس تنگی شدم. به بیمارستان صحرایی رفتم وبدنم را شستشو دادم.
فرمانده لشگرمان،" نبی رودکی " به عیادتم آمد.به او گفتم: دوست دارم به جبهه برگردم. اما او معتقد بود که باید تحت درمان قرار بگیرم. مدتی بعد، به بیمارستان شهید بقایی اهواز منتقل شدم واز آنجا به شیراز برگشتم.


****

قدرت فوق العاده ای که از خدا نشات می گرفت:
قبل از رفتن به جبهه، قهرمان ورزش باستانی بودم. در جبهه هم با همرزمانم این ورزش را انجام می دادم اما امروز از قدرت بدنی ضعیفی برخوردارم. ما در زمان جنگ، قدرت فوق العاده ای داشتیم که از نور خدا نشات می گرفت.


****

یادی از شهید "شیر علی سلطانی"
اویکی از همرزمانم بود که در عملیات فتح المبین براثر اصابت "آر
پی جی" دشمن شهید شد. شیرعلی، شب و روز آرزو می کرد که به شهادت برسد. خوشا به حالش، لیاقت شهادت را داشت.

انتهای گزارش
مصطفی قهرمانی

 

 

 

 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد