مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

گفتگوی وبلاگ قهرمانی(خبرنگار) با رحمت الله محمد بخشی جانباز شیمیایی:


گفتگو با یک جانباز شیمیایی:


با یادگار روزهای تلخ

جنگ، زندگی می کنم

 
مصطفی قهرمانی(خبرنگار): ایثار واخلاص بسیجی ها را هیچ جا پیدا نمی کنی.آنها به همه محبت می کنند و خیرخواه یکدیگرند.بهترین خاطرات زندگی را از جبهه دارم.ما برای کشورمان جنگیدیم و اگر بار دیگر لازم شود، حاضرم با همین شرایط از انقلاب و کشورم دفاع کنم.

 

 

نام: رحمت الله محمد بخشی


تولد:1344-اردبیل


نام پدر:حسن


درصد مجروحیت:35درصد


محل سکونت:تهران


 "رحمت الله محمد بخشی" دلیرمردی از خطه آذربایجان است که با شروع جنگ، درس و خانواده اش را راها کرد و به دیار عاشقان و غیرتمندان شتافت. در آنجا بود که با دیدن جوانمردانی از جنس خودش، احساس نزدیکی به پروردگار محبت کرد. او در جبهه یک رنگی را بارها مشاهده کرد.

 محمد بخشی از نحوه اعزام و انگیزه رفتنش به جبهه می گوید:

سال 61 در کلاس سوم راهنمایی درس می خواندم. بارها وصف آنجا را از از زبان همکلاسی هایم که پنهانی به جبهه رفته بودند، شنیده بودم.آرزو داشتم به جبهه بروم.

اولین بار از مدرسه به جبهه اعزام شدم. چند هفته در اهواز بودم و بعد از مدتی به لشگر عاشورا پیوستم. من تک تیر انداز بودم و در چند عملیات کوچک و بزرگ شرکت کردم.

 اولین حضورش در خط مقدم جبهه را یکی از خاطرات فراموش نشدنی می داند.او در این باره می گوید:نوجوان 16ساله بودم و اولین بار بامشاهده اولین بمباران دشمن، دچار ترس و دلهره شدم اما به مرور زمان،به این شرایط عادت کردم.هنوز هم با گذشت 28سال از آن روزها، وقتی به یاد پرپر شدن و جان دادن آن همرزمانم می افتم، لرزه بر اندامم می افتد.

 وی ادامه می دهد:

سال 61درعملیات رمضان مجروح شدم. تیر به پای راست و دست چپم خورد و دچار موج انفجار شدم. مرا به بیمارستان اهواز بردند و به دلیل اختلال حافظه، به بیمارستان روانی شهید نواب صفوی منتقلم کردند.

 این جانباز شیمیایی ادامه می دهد: نه ماه در این بیمارستان بستری بودم و دچار فراموشی شده بودم. در این مدت خانواده ام از من خبر نداشتند. آنها بعد از  پیگیری های متعدد بالاخره در بنیاد شهید، پیدایم کردند و به ملاقاتم آمدند. بعد از مدتی به خانه برگشتم.

اواخر سال 79 دچار نفس تنگی شدید شدم.با انجام آزمایش، پزشکان متوجه شدند که ریه ام شیمیایی شده است.در عملیات رمضان، اثرات گاز شیمیایی به طور غیرمستقیم در من تاثی گذاشته بود.

از سال 79تا به امروز، بیش از سی بار در بیمارستان بستری شده ام.

 او در ادامه می افزاید:

مواقعی که احساس می کنم اکسیژن خونم کم شده است،از کپسول اکسیژن استفاده می کنم. از هوای سرد گریزانم .به همین دلیل خانواده ام در تابستان ها نمی توانند درخانه از کولر استفاده کنند.

این جانباز شیمیایی سال 1365 ازدواج کرده و صاحب دو فرزند 2پسر است. مدتی در شغل فروش لوازم پزشکی بود تا اینکه بعد از بروز عوارض شیمیایی،دست از این کار کشید.

 وی در مورد انتظارش از مردم می گوید:

در دوران نوجوانی ام مدام اصرار داشتم که به جبهه بروم؛  مردم باید آن سختی ها را هرگز فراموش نکنند. دشمنان ما در کمینند تا به آرمان ها و ارزش هایمان صدمه بزنند. مردم باید در این زمینه هوشیار باشند.

از مردم و مخصوصا نسل جوان انتظار دارم، با اراده و ایمان، با تهاجم فرهنگی که امروز تنها سلاح دشمن در تخریب جوانان مملکت است، مبارزه کنند.

این یادگار دوران حماسه در ادامه به خاطره حضور «شهید همت» در لشگر عاشورا  اشاره می کند:

"شهید ابراهیم همت"، یک بار برای بازدید به لشگر آمد. همه دوست داشتند که با او عکس یادگاری بیندازند. من هم چند عکس یادگاری با ایشان گرفتم آن شهید  در طول دوران دفاع مقدس رشادت های زیادی از خود نشان داد و سرانجام به مقام  شهادت رسید.

 رحمت الله محمد بخشی در پایان می گوید:

 در طول عمرم، محبت،ایثار،فداکاری وخدا،شهادت و یک رنگی را بارها در جبهه دیدم.ایثار واخلاص بچه های  رزمنده را هیچ جا نمی توان یافت. همه به هم محبت می کردند و خیرخواه همدیگر بودند. جبهه دانشگاه انسان سازی بود و بهترین خاطرات دوران نوجوانی ام  را در جبهه گذراندم.

ما برای کشورمان جنگیدیم و اگر دوباره لازم شود،حاضرم با این شرایط جسمانی ام،دوباره به جبهه بروم.

انتهای گزارش

مصطفی قهرمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد