مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

امین امیری جانباز 60درصد شیمیایی شیراز در گفتگو با وبلاگ قهرمانی:

 

امین امیری جانباز 60درصد شیمیایی:
 
بعد از شهادت برادرم، همه مردان

خانواده به جبهه رفتند


وبلاگ مصطفی قهرمانی(خبرنگار): باید تلاش کنیم به طور موثر و عملی برای انتقال مفهوم جهاد و شهادت به نسل امروز کار کنیم. دفاع مقدس گنجینه فراموش نشدنی تاریخ ماست و باید آن را حفظ کنیم.

 





نام: امین امیری
تاریخ ومحل تولد: دی 1344- شیراز
تاریخ اولین اعزام:‌ 1362- شیراز
تاریخ و محل مجروحیت شیمیایی : بهمن 64 منطقه فاو-عملیات والفجر8
مدت حضور در جبهه :4سال
درصد شیمیایی: 60درصد
محل سکونت:‌شیراز

با غرور و افتخار از گذشته اش حرف می زند و از دوران حضور در دفاع مقدس می گوید. به نظر می رسد این مرد از راهی که انتخاب کرده و مسیری که پیموده اطمینان خاطر دارد و حالا با زخم های جانکاهی که یادگار آن روزها هستند کنارآمده و علی رغم رنجی که می کشد، باور دارد که امروز در جبهه دیگری در حال مبارزه است و جنگ برایش هنوز تمام نشده...



امین امیری در مورد اولین روز اعزامش به جبهه می گوید:


سال 1362 از طریق پایگاه بسیج به جبهه اعزام شدم و مدتی بعد به لشگر 19فجر در جنوب کشور پیوستم. من در گردان امام علی (ع) تک تیرانداز بودم. آن روزها 18سال داشتم و سعی می کردم وظایفم را به نحو احسن انجام دهم.

وی در مورد اولین مجروحیتش خاطر نشان می کند:
بهمن ماه 1364 در عملیات والفجر8 جزیره فاو مورد حملات گسترده شیمیایی قرار گرفت.
گردان ما برای عملیات تکمیلی آماده می شد. بعد از نماز مغرب وعشاء، بمباران شیمیایی دشمن آغاز شد. معاون گردان ما - شهید عبدالحسین ولی پور- مدام تلاش می کرد به بچه ها روحیه دهد، او که دائم به میان خط مقدم حاضر می شد، براثر استنشاق گازهای شیمیایی در همان شب به شهادت رسید.

این جانباز شیمیایی در ادامه می گوید:
کل منطقه فاو را بوی گاز برداشته بود. چند ساعت بعد از اولین بمباران وضعیت بحرانی شده بود. مدام حالت تهوع داشتم. به همراه تعدادی از بچه های گردان به عقب جبهه برگشتم. لباس هایمان را عوض کردیم و سریع حمام آب سرد گرفتیم . قسمت هایی از بدنمان را که خوب شستشو نداده بودیم، بعدها دچار مصدومیت بیشترشده بود.
شرایط سختی را می گذراندیم. تعداد مصدومان شیمیایی هر ساعت بیشتر می شد.از آنجا به بیمارستان صحرایی رفتیم. چند ساعت آنجا بودیم که با اتوبوس ما را به سمت بیمارستان تختی اهواز منتقل کردند.
من در جاده اهواز به دلیل شدت عوارض شیمیایی بیهوش شدم.

امین امیری خاطرات سخت و درد آور آن روزها را به سختی به خاطر می آورد. پس از گذشت این همه سال یاد آوری خاطراتش برایش دشوار است، ادامه می دهد:

من همچنان بیهوش بودم. لحظه ای احساس کردم که سوارهواپیما هستم. ما را به بیمارستان لبافی نژاد تهران منتقل کردند و از همان ساعت های اولیه ، پزشکان در تلاش بودند، تا به وضعیت ما رسیدگی کنند.

یک هفته در تهران تحت مداوا بودم. پزشکان به طور مداوم قسمت های سوخته بدنم را پانسمان می کردند. چشم چپم سوزش شدیدی داشت وهمه جا را تار می دیدم.
خارش و سوختگی پوست آزارم می داد. از همه بدتر مشکلات حاد تنفسی بود.

**برادرم " عزیز امیری" در عملیات والفجر 8 در فاو به شهادت رسید**

امیری در ادامه به روزی اشاره ای می کند که خانواده اش در بیماستان لبافی نژاد به ملاقات آمده بودند :

خانواده ام با اطلاع مسئولین بیمارستان متوجه مجروح شدنم شده بودند. زمانی به ملاقاتم آمدند، اجازه ورود به اتاقم را نداشند. مرا سورا ویلچر کردند و به طبقه همکف بردند. آنها مرا نشناختند. وقتی فهمیدند که من فرزندشان هستم، ناراحت شدند. سوختگی بدن و سیاهی پوستم باعث شده بود که مرا نشناسند.

وی در مورد اعزامش به کشورهلند گفت:
یک هفته در بیمارستان تهران تحت مداوا بودم و بعد از آن به هلند اعزام شدم. حدود چهل روز در این کشور تحت مداوا بودم. در این مدت، وضعیت جسمانی ام کمی بهتر شد.
ناگفته نماند که پزشکان هلندی تجریه زیادی در مورد درمان مصدومان شیمیایی نداشتند و بیشتر در حال کسب تجربه بودند. اما وضعیت پوستم خیلی بهتر شده بود.


امین امیری در روزهایی که در هلند تحت درمان بود با یک روزنامه هلندی مصاحبه ای داشت.
خودش در این باره می گوید:
‌ چند خبرنگار به محل سفارت ایران آمده بودند. یکی از آنها پرسید که احساستان حالا که از بیمارستان مرخص شدید چیست؟ درجوابش گفتم: خوشحالم که از بیمارستان مرخص شده ام، چون یک قدم به کشور و در نهایت به جبهه نزدیک تر شده ام و قصد دارم در اولین فرصت، دوباره به جبهه برگردم واز وطنم دفاع کنم.

برای آنها جالب بود که می شنیدند یک رزمنده مجروح ایرانی داوطلب حضوردر جنگ است. افکارشان طوری بود که گمان می کردند ما را به زور و اجبار به جبهه می فرستند.
چند روز بعد به تهران و سپس به شیراز برگشتم.

امیری در ادامه اشاره ای به حضور دوباره اش در جبهه می کند:

یک ماه در خانه استراحت کردم. چشمانم به نور حساس بود و به ناچار از عینک دودی استفاده می کردم. به مرور زمان حالم بهتر شد. اردیبهشت سال 65بود که دوباره به جبهه بروم. علی رغم نگرانی های پدرومادرم دوست داشتم همچنان در جبهه حضو داشته باشم.

پس از بازگشت به منطقه به دلیل مشکلات جسمی ،‌در کارگزینی لشگر 19فجرفعالیت می کردم و بیشتر اوقات در پشت جبهه بودم.

وی درباره برادرش شهید "عزیز امیری" می گوید:
عزیز 2سال از من بزرگتر بود. از سال 59 در جبهه حضور داشت. او در تیپ الهادی (ع) بود و مدتی هم معاون گردان در لشگر19 فجر بود. او 7 بار مجروح شد، اما دست بردار نبود و همه زندگی و هدفش حضور در جبهه بود و سرانجام در همان منطقه فاو که من شیمیایی شدم، او در محور دیگری به شهادت رسید.

شهادت عزیز انگیزه خانواده ما را چند برابر کرد. پس از شهادت او پدر و دو برادردیگرم به جبهه آمدند.


امیری درادامه به ازدواج و زندگی مشترکش اشاره ای کوتاه می کند:
پس از پایان جنگ و بازگشت به شیراز در شرکت مخابرات مشغول بکار شدم. سال 70 بود که تصمیم به ازدواج گرفتم. خانواده همسرم در خانواده های مذهبی رشد کرده بود و پدرایشان هم مدتی در جبهه حضور داشت و شرایط مرا درک می کرد.
به لطف خدا زندگی ما اینطور شکل گرفت و در حال حاضر 2فرزند دختر به نام های فاطمه و زینب دارم.


وی درباره وضعیت تحصیلی و ورزشی اش می گوید:

تحصیلاتم را تا پایان دوره متوسطه ادامه دادم. به ورزش های پینگ پنگ و فوتبال علاقه دارم. فوتبال بازی می کنم و با ورزش احساس بیگانگی نمی کنم. فکر می کنم ورزش از نظر ایجاد روحیه برای جانبازان، تاثیر فوق العاده ای دارد.
به نظرم جانبازان باید فعالیت بدنی مناسبی داشته باشند و در فعالیت های اجتماعی شرکت کنند و بیهوده خودشان را در خانه حبس نکنند.این گونه وضعیت روحی و جسمی مطلوبتری خواهند داشت.

این جانبازشیمیایی در پایان می گوید:
باید تلاش کنیم به طور موثر و عملی به ترویج فرهنگ جهاد و شهادت در میان نسل های امروزی کار کنیم. دفاع مقدس، قطعه فراموش نشدنی در تاریخ کشورمان است و باید آن را حفظ کنیم .
به نظر من معنویت، صفا و اخلاص بچه های جبهه در آن روزها باید به نسل امروزی آموخته شود.

انتهای گزارش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد