مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

مصطفی قهرمانی(خبرنگار)

یادداشت و گفتگوهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی + راهیان نور،دفاع مقدس

جانبازشیمیایی و اعصاب و روان علی سلیمانی در گفتگو با ما:

جانبازشیمیایی و اعصاب و روان علی سلیمانی در گفتگو با وبلاگ مصطفی قهرمانی:


نیازمند فرهنگ سازی درخصوص

01.jpg


نحوه رفتار با جانبازان هستیم


می گوید: جامعه ما نیاز به فرهنگ سازی در مورد نحوه برخورد با جانبازان شیمیایی دارد .باید سطح

آگاهی مردم را در مورد جانبازان شیمیایی بالا برد تا درک بیشتری نسبت به این موضوع داشته باشند و بدانند که این مجروحین بازمانده وحشتناک ترین جنایات بشری علیه فرزندان ایران درطول 8 سال دفاع مقدس اند.

 

نام:علی سلیمانی
تاریخ ومحل تولد:1345- شهرستان صحنه - استان کرمانشاه
تاریخ اعزام:1365
محل سکونت:شهرقدس کرج
مدت حضور در جبهه:28ماه


در مورد نحوه ورود به جبهه برایمان توضیح دهید؟
اولین بار از شهرستان صحنه به آمادگاه دوکوهه اندیمشک اهواز اعزام شدم و چندماه دوره آموزشی دیدم. از آنجا به منطقه دهلران رفتم و به عنوان "آرپی چی زن" در لشگر21 حمزه فعالیت می کردم.

در چه سالی شیمیایی شدید؟

21مرداد 1367در یکی از پدافندهای دشمن در دهلران،‌ شیمیایی شدم. ساعت 6 صبح بود که دشمن به ما حمله کرد. همه جا را دود و گرد وغبار برداشته بود. ناگهان پشت سرخودمان یک تانک عراقی دیدیم. گویا در نیمه های شب، ‌بی آنکه ما بفهمیم در پشت سر ما مستقر شده بود تا غافلگیرمان کند. در آن شرایط هولناک، ما مدام دفاع می کردیم و مانع پیشروی دشمن می شدیم. همان موقع احساس کردم که بوی سیر گندیده می آید. به این ترتیب بود که شیمیایی شدم.

در این باره توضیح دهید؟

دچار حالت تهوع شدم. بعد از مدتی، چشمانم همه جا را تار می دید. گرمای تابستان کلافه ام کرده بود و در خواست آب می کردم . حالت تهوع داشتم. بسیاری از دوستان دیگرم هم شیمیایی شده بودند. یکی از همرزمانم ،همان موقع کور شد. آنقدراثرات شیمیایی مهلک بود که فوراً بیهوش شد و لحظاتی بعد به شهادت رسید.

در آن شرایط هولناک، شما چه کاری برای نجات خود انجام دادید؟


من که وضعیت خود و همرزمانم را بحرانی می دیدم، برای نجات خودم، تکه یخی داخل چفیه کردم و روی چشمانم گذاشتم ؛چرا که چشمانم سوزش زیادی داشت. شرایط جسمانی بدی داشتم. روی زمین پراز پیکرهای شهدای شیمیایی شده بود. این نشان می داد که دشمن در این حمله، تا می توانسته از سلاح های شیمیایی برای سرکوبی ما استفاده کرده است.

به جرات می توانم بگویم که در این حمله، گروهک منافقین کمک شایانی به نیروهای عراقی کردند. چرا که صدای فارسی زبانان را می شنیدیم که در حال جنگ با ما بودند.

شما را چه زمانی به بیمارستان صحرایی منتقل کردند؟

حمله شیمایی دشمن از صبح شروع شد و تا بعد از ظهر ادامه داشت؛ به همین دلیل نیروهای امدادی به سختی می توانستند به کمکمان بیایند. برادر همسرم هم که دچار مصدومیت شیمیایی شده بود،‌ اسیرنیروهای عراقی شد. گازها در ما اثر گذاشته بود و اگر نیروهای کمکی به نجاتمان نمی آمدند، همه ما شهید شده بودیم.
چشمانم هیچ جا را نمی دید و به کمک نیروهای امدادگر، به حمام صحرایی رفتم و دوش آب سرد گرفتم. از آنجا ما را به بیمارستان صحرایی اهواز منتقل کردند.

شرایط بیمارستان صحرایی اهواز را برایمان توصیف کنید؟

بیمارستان صحرایی اهواز مملو از قربانیان سلاح های شیمیایی بود. همه اتاق ها و راهرو ها شلوغ بود. ما را در این وضعیت، بستری کردند. من بینایی خودم را از دست داده بودم و هیچ جا را نمی دیدم.
اما می توانستم حال مجروحان دیگر را حس کنم. بعضی از آنها از خواب بیدار می شدند و از درد فریاد می زدند.من هم مدام تقاضای آب نوشیدنی می کردم اما پزشکان معتقد بودند که آب برایم ضرر دارد. برادرم که فهمیده بود من در این بیمارستان هستم، به اهواز آمد و مرا به کرمانشاه برد.

چه عوارض شیمیایی دیگری داشتید؟

حالت تهوع،تنگی نفس،سوزش چشم وخارش پوست بدنم، از جمله عوارض شیمیایی بود که گریبانگیرم شده بود. وقتی به کرمانشاه رفتم، به مدت یک ماه در بیمارستان بستری بودم. بعد از آن به خانه رفتم و استراحت کردم.هر روز باید حمام آب سرد می کردم تا پوستم در شرایط عادی باشد. چشمانم بینایی خودش را بدست آورده بود اما مجبور بودم در برابرنور از عینک دودی استفاده کنم.

خانواده چه نقشی در بهبود شرایط جسمانی شما داشت؟

خانواده من همچون پرستاری دلسوز از من مراقبت می کردند. آنها سعی داشتند با فراهم کردن محیط آرام در خانه، موجب تقویت روحیه ام شوند. پدر و مادرم با دلسوزی های خودشان باعث شدند که حالم روز به روز بهترشود.

مجروحیت شیمیایی مانع ازدواجتان نشد؟
2سال پیش از شیمیایی شدنم، با همسرم عقد کرده بودم که در اواخر سال 68 ازدواج کردم. خانواده همسرم مذهبی بودند و مقام یک جانباز برایشان اهمیت خاصی داشت. من در حال حاضر 3 فرزند پسر دارم.

در حال حاضرچه عوارض شیمیایی دارید؟

از 30 سالگی به بعد، ‌این عوارض به شکل شدیدتری در من بروز پیدا کرد. به طوری که درحال حاضر شنوایی خودم را به طور متوسط از دست داده ام و به ناچار از سمعک استفاده می کنم. سلاح های شیمیایی بر روی اعصابم تاثیر زیادی گذاشته اند. گاهی به شدت عصبانی می شوم و موجب رنجش خانواده ام می شوم.

از روزهایی که در جبهه گذراندیدهم برایمان بگویید؟

در یکی از عملیات ها می خواستیم شبانه سیم های خاردار را قیچی کنیم و به سمت دشمن برویم که ناگهان عملیات لو رفت و دشمن متوجه حضور ما شد. ما از این راه بارها باعث شکست نیروهای عراقی شده بودیم. ما باید احتیاط می کردیم و شب و روز چشمانمان را بیدار نگه می داشتیم تا غافلگیر نشویم.

در میان سربازهای عراقی،‌نیروهای کویتی هم دیده می شدند. ما از روی کارت شناسایی یک جسد دشمن، پی به این موضوع بردیم. این نشان می داد که کشورهای عربی هم برای مقابله با ایران، ‌متحد شده بودند و می خواستند ما را از بین ببرند. فقط خواست خدا بود که باعث پیروزی ما شد.


مصدومیت شیمیایی باعث ایجاد چه مشکلاتی در جامعه برایتان شده است؟

زمانی که می خواهم به بیرون از خانه بروم، به ناچار باید از ماسک استفاده کنم،چون هوای آلوده برایم ضرر دارد. دود سیگار باعث رنجش ما می شود. یکبار چشمانم به رنگ قرمز شده بود و همه خیال می کردند که من جوشکاری کرده ام . هر چند از حرف های آنها ناراحت نمی شوم، اما جامعه ما نیاز به فرهنگ سازی در مورد نحوه برخورد با جانبازان شیمیایی دارد.
سایت مخصوص شما که این موضوع مهم را تحت پوشش خود دارد، باعث ترویج این فرهنگ می شود. شما می توانید سطح آگاهی مردم را در مورد جانبازان شیمیایی بالا ببرید و به مردم بگویید که رژیم عراق وحشتناک ترین جنایات خود را در 8 سال دفاع مقدس انجام داده است.


در پایان اگر سخنی دارید،‌بفرمایید؟

به مدت 2 سال است که به همراه همسرم در کلاس های آموزش خانواده بنیاد شهید شهر قدس شرکت می کنم. برگزاری این کلاس ها، برایمان مفید بوده است که باید از این نظر از مسئولان تشکر کرد.

انتهای گزارش


22.jpg


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد