وبلاگ مصطفی قهرمانی(خبرنگار)/ مطالب جالب و خواندنی:
خودم کتک بخورم، بهتر
از کتک خوردن همسرمه...!
بهش گفتم: چرا هر بار وایمیسی و از شوهرت کتک میخوری؟گفت: اگر خودمو نندازم جلو، شروع میکنه خودش رو میزنه، اونقدر میزنه تا داغون شه،آخه موجیه دست خودش نیست ... !
لطفا نظر بدهید...
انسان های بزرگ دو دل دارند :
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که
می خندد و آشکار است ...
< پروفسور محمود حسابی >
میگذرد لحظه ها ، لحظه های بی تو بودن ، ثانیه هایی که خیلی کند میگذرد !
تو نظرات وب که نگاه میکردم این متن رو دیدم که ۵ سال پیش در نظرات نوشته شده
این متن رو نوشتم یادی از روزهای گذشته کنم روزهایی که خیلی زود گذشت...
آیزادورا دانکن رقاص آمریکایی ( 1878، 1927) هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ
عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد.
الکساندرپادشاه یونان(۱۸93 192۱) یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.
تامس آت وی نمایشنامه نویس انگلیسی (1652، 1685) مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی
سرانجام یک مقدار گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد
جان وینسون ماجرا جوی بریتانیا( 1557، 1629) وی در 72 سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی
وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت.
جیمز داگلاس ارل مورتون (1525،1581) بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به
اسکاتلندیها معرفی کرده بود، سر بریده شد.
رودولفونی یروژنرال مکزیکی ( 1880، 1917) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که
به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.
زئوکسیس نقاش یونان ( قرن پنجم ق.م) به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که
یکی از رگ هایش پاره شد و مرد!
فرانسیس بیکن (1561،1626) براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی درگذشت.
کلادیوس اول امپراتور روم( 54 ب م. 10 ق.م) با یک پر آغشته به سم خفه شد.
لنگی کالیرکلکسیونر آمریکایی ( 1886،1947) در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای
دستگیری دزدان کار گذاشته بود.
هنری اول پادشاه انگلیسی(1068،1135) در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد.
یوسف اشماعیلو کشتی گیر ترک بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد.
چون نتوانست به راحتی شنا کند.
مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خودمحورند ولی آنان را ببخش...
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان
باش..
اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.
نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.بهترین های خود را به دنیا
ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه هست همواره
میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم...
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب
دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت
عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.
نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.
پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!
حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز
صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که
مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و
هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با
لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با
لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند
و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن
باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای
پسرتان پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم.
امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند !!!